جزیره خضرا(ربطی به امام زمان علیه السلام ندارد)

جناب عارف واصل حکیم متاله وحید عصر علامه حسن حسن زاده املی در هزار و یک نکته ،نکته ۹۹۰ اورده که جناب استادشان علامه شعرانی  تعلیقاتی مخلوط غیر مطبوع بر رد فصل الخطاب مرحوم محدث نوری دارد ازان جمله در قصه جزیره خضرا فرماید :جزیره خضرا در سرزمین اندلس مباشد و بدون تردید داستان ساختگی میباشد واصل دران این بوده که در زمان حکومت سلاطین (عبیدیین)پیش از انکه بر مصر مسلط شوند ،مردی از مشرق زمین به سوی مغرب الا قصی (تونس ومراکش اقیانوس اطلس )مسافرت کرد .زیرا مهدی فاطمی حکومتشرا از انجا شروع کرد وانگاه به توسعه پرداخت .وبعد ازوی فرزندانش به حکومت پرداختند .وجزیره خضرا مدتها جزءقلمرو حکومت وی بود . این مسافر ،دیدار خود از دولت  اولاد فاطمی را باز گو کرده  سپس بعصی ازساده لوحان شیعه ان را حمل بر صاحب الامر (عج) کرده اند  ودر ان تصرف نموده اند .وبعض از جهال با مثلث برمودا ارتباط دادند . چه کارها کردند.وچه چیزها دنباله  این حرف اوردند .

 

ششصد هزار کلمه در شش کلمه

در کتاب شریف المواعظ ص ۱۷۸ امده    فرمود پیام اکرم صلوات الله علیه :یا علی ،ششصد هزار گوسفند میخواهی ؟یا ششصد هزار دینار ؟یا ششصد هزار کلمه؟ عرض کرد ششصد هزار کلمه . فرمود من برای تو ششصد هزار کلمه رادر شش کلمه جمع می نمایم  ۱-یا علی وقتی دیدی مردم به مستحبات مشغولند تو به تکمیل واجبات مشغول باش ۲-هرگاه دیدی مردم به عمل دنیا مشغولند تو به عمل اخرت مشغول باش   ۳- هنگامی که دیدی مردم مشغول به عیب گویی یکدیگرند تو مشغول بهعیوب خود باش   ۴- هنگامی که دیدی مردم مشغول به زینت دنیا می باشند تو مشغول به زینت اخرت باش ۵-هنگامی که دیدی مردم به زیادی عمل مشغولند تو به خوبی عمل مشغول باش ۶- هنگامی که دیدی مردم به مخلوق متوسل می شوند تو به خالق متوسل شو .     یا علی .بر مردم زمانی بیاید که اقرار کننده به حق اهل نجات باشد  عرض کرد :عمل کجاست ؟فرمود :دران روز عملی نیست .

 

مختصری از زندگینامه ي آيت الله الهي طباطبايي (ره)

ولادت
و باز نسیم بهشت وزیدن می گیرد تا نوید بهاری دیگر دهد. بهاری از بهشت ولایت که خزانی در پی ندارد. سال 1325 ه-ق و امروز بیست و دوم رجب است که محمد حسن پای به عالم خاک می نهد و حکایت دارد که :
سلطان ازل گنج غم عشق به ما داد تا روی در این منزل ویرانه نهادیم

کودکی

همان اوایل کودکی مادر و سپس پدر بزرگوارشان را از دست می دهند و در نزدِ یکی از روحانیون تبریز رشد می کنند.

تحصیلات

از شش سالگی به همراه برادر بزرگترشان محمد حسین طباطبایی( صاحب المیزان) به آموختن قرآن و بوستان و گلستان سعدی و خطاطی می پردازند و از دوازده سالگی هم وارد حوزه علمیه تبریز می شوند و تا هجده سالگی نیز دروس سطح را طی می کنند. سپس راهی نجف اشرف شده و سطوح بالای علوم را آنجا پی می گیرند.

ازدواج و میان سالی

پس از یازده سال حضور در شهر عشق دوباره رهسپار تبریز می شوند و در همین بازگشت بود که نام فامیل خود را به ((الهی)) تغییر می دهند و می فرمایند: (( چه چیز بهتر از این که انسان منتسب به خداوند باشد.)) پس از بازگشت ازدواج می کنند و مشغول زراعت در زمینهای پدریشان می شوند. البته از حوزه نیز دور نبودند و به تدریس کتب ملاصدرا می پرداختند. مدت کمی نیز در قم می مانند. اما بدلیل بیماری قلبیشان به تبریز باز می گردند.

رحلت
در نیمه دوم سال 1346 ه-ش در بستر بیماری می افتند و سرانجام در روز دوشنبه سیزدهمربیع الاول سال 1388 ه-ق مصادف با چهارم تیر ماه 1347 ه-ش به سمت دیدار معشوق می شتابند و جسم شریفشان را نیز به خاک امانت می دهند.

خاطرات و کرامات
کتمان
ایشان بسیار اهل کتمان بودند و به ندرت چیزی از خود بروز می دادند، تا جایی که حضرت علامه طباطبایی فرموده اند: (( برادرم می گفت: تارها به هنگام نواختن، این نوا را سر می دهند که: پن- هان، پن- هان !))
دانی که چنگ و عود چه تقریر می کنند؟ پنهان خورید باده... پنهان خورید باده... که تکفیر می کنند!

احضار احیاء

سید محمد حسن قاضی(فرزند میرزای قاضی بزرگ) می فرمایند:
((من به آقای الهی خیلی می گفتم آخر احضار ارواح (که شما کاملش را دارید) چطور می شود؟ ایشان به من می گفتند: تو احضار ارواح را چه کار داری؟ احضار احیاء را بخواه! من گفتم : آن شیخی که دیروز در فلان مجلس با ما بود احضار کن! گفتند: خیلی خوب. سپس توجهی کردند و به من گفتند: برو بیرون خانه! من رفتم و دیدم همان شیخ آمده و می گوید: آقای الهی را دیدم وارد این کوچه شد ولی نمی دانم منزلش کدام یکی است؟! گفتم: همین جاست بفرمایید داخل!))

از کیمیا بالاتر

سید محمد صادق قاضی(فرزند میرزای قاضی بزرگ) می فرمایند:
(( آقای الهی زمانی که در قم بودند به مجلس روضه ای که در منزل مرحوم میرزا تقی زرگری تشکیل می شد می رفتند. آنها بعد از روضه یک مجلس خصوصی نیز داشتند. یک بار وقتی پس از روضه در یک سینی مسی چای می آورند، ایشان انگشتشان را بر لب خود می گذارند و و بعد به سینی مسی می زنند، سینی مسی تبدیل به طلا می شود! بعد ایشان می فرمایند:
(( ما طلا می خواهیم چه کنیم؟)) و دوباره انگشت برلب می گذارند و به سینی می زنند و سینی به حالت اولیه برمی گردد!))
توضیح اینکه قدرت اول را کیمیا گویند که برخی اهل ریاضت و اولیاء آنرا دارند. اما قدرت دوم را هر کسی جز اولیاء خاص ندارد. قدرتی که بتوان از طلا گذشت و نیز کیمیا را برگرداند. نقل است که یکی از بزرگان که صاحب کیمیا بود(شیخ بهائی) نزد پیر پالان دوز در مشهد رفت و او مشغول دوختن پالان بود. بعد شیخ بهائی اشاره به وسیله ی در دست پیر می کند و آن طلا می شود. پیر پالان دوز می گوید: ما طلا نمی خواهیم، برش گردان. شیخ بهائی می گوید: من فقط کیمیا دارم و نمی توانم آنرا برگردانم. بعد پیر پالان دوز خودش به آن وسیله اشاره می کند و به حالت اولش بر می گردد!

بالا ترین کرامت

خود آیت الله الهی می فرمودند:
(( همه چیز برای رسیدن به پروردگار وسیله است. تقرب به پروردگار هر لحظه باید محاسبه شود و در صورتی که واقع نشود آن لحظه خسارت است و از آن باید توبه کرد. کرامات لطفی است از جانب پروردگار ، ما طلبی از خدا نداریم. ما به وظیفه مان عمل می کنیم.))
ای خواجه برو به هرچه داری یاری بخر و به هیچ مفروش

ایشان نیز چون سایر اولیاء حقّه تنها ملاک تشخیص استاد حقیقی را ((تقوا)) و اطاعت از شریعت می دانستند. حضرت علامه حسن زاده آملی در مقام استادشان، آیت الله الهی چنین فرموده اند:
(( در حقیقت باید این بزرگوار را مصداق این حدیث دانست: «لکلِّ شئٍ معدن و معدنُ التّقوی قلوب العارفین» برای هر چیز معدنی است و معدن تقوا دل عارفان است.))

دستی گشاده!
سید الحکما ، مرحوم سید جلال آشتیانی در مورد آیت الله الهی فرموده اند:
(( دست آقا سید محمد حسن در مراتب سیر و سلوک از برادرش، علامه بازتر بود!))

جلسه با انبیاء
حضرت آیت الله فاطمی نیا می فرمایند:
(( از آیت الله جعفر سبحانی که از شاگردان علامه طباطبایی است شنیدم که خود علامه فرموده بودند که: من یک روز مشاهده کردم که برادرم آقا سید محمد حسن بعد از نماز صبح با انبیاء گذشته جلسه دارد!))

از منظر شاگردان

حضرت علامه حسن زاده آملی که خود کوهی از عرفان اند، استادشان آیت الله الهی را چنین خطاب می کنند و بدیهی است که اولیاء الهی هرگز در حق کسی نه کم می گویند و نه اضافه.
(( آیت حق، عارف بالله، حکیم متأله، کامل مکمل، فقیه متبحر، سالک مجذوب و فنای در توحید، آیت الله محمد حسن الهی!))


ویژگی های اخلاقی
-همسرشان می گویند: اخلاق آقا آنقدر خوب بود که فکر نمی کنم حتی یک مورچه هم از دست ایشان ناراحت شده باشد! تا این اندازه ملاحظه همه چیز را می کردند! او فرشته بود، اخلاقش تک بود. ما 30 سال باهم زندگی مشترک داشتیم، در این 30 سال من نتوانستم چیزی از ایشان ببینم که مثلاً یک بار بد اخلاقی و پرخاش گری کند یا ایرادی بگیرد!

شیوه حور و پری گرچه لطیف است،
ولی خوبی آن است و لطافت که (( الهی)) دارد


وقتی از بیرون می آمدند و لباس عوض می کردند، حتی اجازه نمی دادند که من آنها را جمع و جور کنم. می گفتند:
((نه، به هیچ عنوان، من که به شما نگفتم لباس مرا جمع کن.))
اهل خانواده می گویند:
یک بار یادمان نمی آید دعوا یا بد اخلاقی و یا تنبیه دیده باشیم. روحیه ایشان در اوج لطافت بود و ایشان بسیار محبت می کردند.فضا، فضای زیبایی بود، در خانه با همه می خندیدند و جوک و لطیفه بسیار می گفتند. همه دوستشان داشتیم.

کتمان و تواضع الهی!

یک بار کسی کفش ایشان را جلوی پایشان جفت می کند، ایشان بازوی اورا می گیرند و مانع می شوند و به گریه می افتند و می فرمایند: « آخر مگر من که هستم که شما کفشهای مرا جفت کنید؟»



آیت الله فاطمی نیا می فرمایند:
« ایشان را حتی به عنوان یک طلبه پر سواد هم نمی شناختند! هیچ کس حتی در شهر خودش هم نمی دانست که او کیست! زمانی در اثر این گمنامی تنها به خاطر دو هزار تومان پول بابت قرضشان زندانی می شوند و کسی نیست که قرضشان را پرداخته تا آزاد شوند!»

بذل و بخشش در معارف عرفانی
علامه حسن زاده آملی می فرمایند:
« روزی نزد استادم علامه طباطبایی نشسته بودم و ایشان به بنده فرمودند: (( برادرم را چگونه دیدید؟)) عرض کردم که جناب آقا! برادر، برادر است، با این تفاوت که برادر بسیار بذول(اهل بذل و اعطا در مسائل عرفانی) است و این برادر(اشاره به علامه) بسیار کتوم ( اهل پوشیدگی)! »


اساتید
از جمله اساتید دروسشان عبارتند از: آیت الله محمد حجت، استاد علی ایروانی، شیخ حسین نائینی و ... که در نهایت از حضرت آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی اجازه نامه اجتهاد می گیرند.
ایشان به همراه برادر گرامیشان در ردیف شاگردان سرّ کوه عرفان و توحید حضرت میرزا علی آقای قاضی نیز قرار گرفتند و سالیان دراز از ظاهر و باطن آن ابَر مرد بهره ها جستند.

شاگردان

از جمله شاگردان ایشان نیز عبارتند از: علامه حسن زاده آملی، میرزا محمد علی ارتقائی، شیخ هدایت الله غروی، میرزا موسی تبریزی، میرزا ستار محمدی و آقا شیخ شریف و...

فرمایشات، نظرات، نصایح
- هر چقدر عظمت پروردگار بیشتر شود حقارت انسان آشکارتر خواهد شد.
- تصرف حضرت صاحب (عج) در عالم مثل تصرف روح در بدن است.
- ما از حضرت غائبیم، ایشان حاضرند.

عمریست که از حضور او جاماندیم در غربت سرد خویش تنها ماندیم
او منتظر است تا که ما برگردیم ماییم که در غیبت کبرا ماندیم!


منع: الهیه، موسسه ي مطالعاتی شمس الشموس

آيت الله علي پهلواني (سعادت پرور)

آيت الله علي پهلواني تهراني (سعادت پرور)، در سال 1305 هجري شمسي در تهران تولد يافت. وي از نوجواني در محضر اساتيد بزرگي مانند شيخ محمد زاهد، آيت الله حاج شيخ علي اكبر برهان، آيت الله العظمي مرعشي نجفي، آيت الله العظمي بروجردي و حضرت امام خميني(ره) حاضر شد و تا مرحله اجتهاد پيش رفت.
از آنجا كه وي به مباحث اخلاقي- عرفاني و طي مراحل سير و سلوك علاقه فراواني داشت، مدت چهل سال در محضر علامه طباطبايي حضور يافت. آيت الله پهلواني به واسطه انجام دستورات اخلاقي و درك فيوضات روحاني مرحوم علامه، به درجاتي از عرفان و معنويت دست يافت كه پس از رحلت علامه طباطبايي، برخي از شاگردان آن استاد فرزانه، با اصرار فراوان، خوشه چين اخلاق و عرفان آيت الله پهلواني شدند و ايشان در طول حيات خود، شاگردان بسياري را تربيت كرد.
آثار قلمي به يادگار مانده از آن سالك الي الله عبارتند از:

-مجموعه نفيس و گرانقدر شرح غزليات حافظ با عنوان «جمال آفتاب» كه به عنوان كتاب برگزيده سال تاكنون چندين نوبت به چاپ رسيده است.
- قرآن و فطرت
-جلوه نور: در فضايل معنوي- توحيدي حضرت فاطمه زهرا(س)
-فروغ شهادت: تحقيقي نو در زمينه نهضت حسيني
-سرالاسراء: شرح و تفسير حديث شريف معراج
-معارف ادعيه
-راز دل: تقرير بيانات مرحوم علامه طباطبايي در شرح گلشن راز شبستري

سرانجام در سحرگاه پنج شنبه دوازدهم شوال 1425 برابر 5 آذر 1383قلب شان از حركت ايستاد و روح پر فتوحش در نزد پروردگار جاي گرفت. بدن مبارك ايشان را پس از غسل و كفن و خواندن نماز به امامت حضرت آيت الله بهجت(ره) در حرم مطهر حضرت معصومه(س) در مسجد شهيد مطهري(ره) در نزديكي مرقد مرحوم علامه طباطبايي(ره) به خاك سپردند. مقام معظم رهبري در پيام خود ضمن تفقد و دلجويي از خانواده محترم آن مرحوم، چنين مرقوم فرمودند: «آن بزرگوار عمر طيب و طاهر و همراه با تلاش مباركي را در تعليم و ترويج معارف الهي و توحيدي گذراندند و نمونه اي از صفا و اخلاص بودند.»

عبادت ابوذري


بخشي از درس اخلاق استاد جاودان (از شاگردان آيت الله حق شناس ره):


یک آقای بزرگواریست از علمای اصفهان. ایشان سال های دراز در نجف درس خوانده. خانواده اش هم خانواده بسیار بزرگی است. البته دیگر در میان این خانواده هیچ عالمی نیست. اما یک روزی بزرگ ترین علمای اصفهان از این خانواده بودند. ایشان در حدود سی و پنج سالگی که تحصیلاتش را کامل کرد و مثلا فرض کنید چند تا اجازه اجتهاد یافت به اصفهان برگشت. حالا شاید این حادثه مربوط به بعد از وفات پدرشان باشد. در هر صورت در مسجدی که ایشان داشت به جای پدر نشست. درس، بحث، قضاوت و تمام کارهایی که یک عالم می کند را چندین سال به عهده گرفت. یک وقت داشت با خودش فکر می کرد. بعد دید که شک و شبهه به سراغش می آید. مدتی است شک و شبهه به سراغش آمده. اگر بخواهد به همین شکل با شک و شبهه ها ادامه دهد خیلی عاقبت خوبی ندارد. چکار کند؟ بعد ایشان فکر کرد که خوب است من قبل از اینکه ظهر به نماز بروم، یک مدتی بنشینم و فکر کنم. مثلا از فردای آن روز بنا بر این داشت که قبل از رفتن به مسجد یک ساعت در خانه بنشیند در اتاق خلوتی و فکر کند. این فکر یک روز و دو روز و چهار روز او را غرق کرد. یکی از راه های رسیدن به کمال فکر کردن است. استاد ما حاج آقای حق شناس مثال ابوذر را می فرمودند. در مورد ابوذر که فرمودند أکثـَرُ عبادَة أبی ذرَ التـّفکـّر. ابوذر وقتی در مسجد الحرام بود از صبح تا ظهر به طواف و نماز نمی گذراند. یک گوشه ای می نشست و فکر می کرد. اکثر عبادت ابوذر تفکر بود. بعد ایشان می فرمودند این تفکر در این زمینه بود که ببیند مشکل ما کجاست و برایش یک راه حل پیدا کند. این از آن عبادت هایی است که می گویند یک ساعتش مثلا معادل یک سال است. شما فکر کردی و دیدی الان مشکلت اینجاست. رفتی برای معالجه اش. اگر شما یک لحظه هم فکر کردی و به یک همچین نتیجه ای رسیدی به اندازه یک سال، ده سال، پنجاه سال ممکن است ارزش داشته باشد. ایشان نامشان آقا سید محمد اصفهانی است و کتابی به نام تکثیر دارد که قدیم چاپ سنگی بود و اهل معنا به دنبالش بودند. دوره های اخیر هم چاپ دومش بود. عرض کردم که ایشان در نتیجه فکر غرق شد. آنجایی که انسان باید غرق شود، غرق شد. ما به کجا فکر می کنیم؟ غرق در چه هستیم؟ همه غرق اند. اما در چه فکری غرق اند؟ ساعتی بر ما بگذرد که هیچ خیالی در ذهن نداشته باشیم ولو آن لحظه هم که هیچ خیالی در ذهن ما نیست یک پول نمی ارزد. هیچ قیمت ندارد. حالا آن لحظاتی که داریم فکر می کنیم هم فکرمان کجاست؟ خور و خواب و خشم و شهوت. حالا فرض کنید که شما اهل درس هستید یا آقایی تاجر است و فکر تجارت می کند. فکر تجارت یا فکر درس فرقی دارد؟ نه خیر. آن کسی که به ناهار ظهرش فکر میکند هم هیچ فرقی با این ندارد. آن فکری که ایشان را غرق کرد این فکر ها نبود. نمونه فکری بود که برای ابوذر فرمودند. ببینید أکثـَرُ عبادَة أبی ذرَ التـّفکـّر. عبادتش فکر کردنش بود. فکر ما اصلا عبادت نیست. فکر ما مثل آن آدمی است که آخر شب دارد پول هایی که کاسبی کرده است را می شمارد. آن کار چه قدر قیمت دارد؟ یا مثلا فرض کنید دارد مغازه اش را جارو می کند. فکر کردن های ما هم همان وزن را دارد. آن وقت از ایشان عجایب و غرایب نقل کرده اند. این یک داستان بود. بعد ایشان بحث فرموده بود که من هرچه فکر می کنم، هرچه فکر می کنم یادم نمی آید یک گناه کرده باشم. اینکه توانست با فکر به نجات برسد و نجات یافت اینگونه است. یک کسی رفت شهید شد، نجات یافت. یک کسی زحمت کشید و ریاضت کشید، نجات یافت. با فرض اینکه نجات یافت ها. ایشان فکر کرد، نجات یافت. فرض چنین فکری در آن زمینه است. ایشان می گفتند من هرچه فکر می کنم یادم نمی آید که در تمام عمرم یک گناه کرده باشم. در امور مقدماتی. مثلا فرض کنید از چهارده پانزده سالگی که فرد مکلف می شود بعد از تکلیف ایشان در سی و پنج سالگی به فکر افتاده بود. من به رفقای طلبه می گفتم شما وقتی سن تان کم است زیاد این در و آن در نزنید و به دنبال استاد نگردید. پخته نیستید و یک مرتبه سر از درویش خانه و بدتر از آنجا در می آورید. سر از یک جایی درمی آورید که یک سره به جهنم می برد. من به بچه ها می گفتم تو بکوش گناه نکنی. اگر گناه نکنی در سی سالگی هم که به یک استاد برسی می توانی جا پیدا کنی. اگر انسان گناه کرده باشد که هیچ. اما اگر گناه نکرده باشد، همیشه امکان نجاتش هست. یک ماشین از کنار انسان عبور می کند و دست آدم را می گیرد و سوار می کند و می برد. اگر گناه نکرده باشد. حالا ایشان هم گناه نکرده بود. به برکت فکر به نجات رسید.


http://www.javedan.ir/post.php?id=910627105614

يك جرعه اخلاق

بخشي از درس اخلاق استاد جاودان (از شاگردان آيت الله حق شناس ره):
... چند بار داستان آن بنده خدا را برایتان عرض کردم. خدمت رسول خدا آمد و مسلمان شد و حضرت او را پیش معلم گذاشت که به او قرآن بیاموزد. آن معلم هم سوره اذا زلزل را به او یاد داد. او وقتی سوره را یاد گرفت و تمام شد بلند شد. چرا بلند شدی؟ گفت من همه چیز دین را فهمیدم. همه چیز دین چیست آقا؟ آیه هفت و هشت سوره زلزال:
فمَنْ يَعْمَلْ مِثقالَ ذرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ * وَمَنْ يَعْمَلْ مِثقالَ ذرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ انسان باید به این یقین پیدا کند. اگر من یقین پیدا کنم که اگر به اندازه یک ذره مانند این ذراتی که در هوا هنگام نور و سایه دیده می شود به اندازه وزن همچین چیزی خوبی کنی، نتیجه اش را می بینی و اگر به اندازه یک همچین ذره ریزی بدی کنی می بینی. پیغمبر فرمود این فقیه شد. به زبان ما این اسلام را شناخت. همه ادیان آمده اند همین را بگویند. اگر انسان بداند کارها حساب و کتاب دارد خوب همینطور دهانش را باز نمی کند حرف بزند. آقا اگر آدم بداند دنیا حساب و کتاب دارد با هرکسی رفاقت نمی کند. شما یک بار با ایشان نشستی و نیم ساعت صحبت کردی. مثلا یک بار من یک آقایی را برای اولین بار دیدم. او از کسانی بود که همیشه مجلس را می گرداند. من تمام مدت داشتم به حرف های او گوش می کردم. بعد دیدم که یک ساعت و خورده ای، حرف نامیزان نزد. حرف نامناسب نزد. خب بنابراین بنای رفاقت را با او گذاشتم. یک روز دیگری یک حرفی زد. دیگر ارتباطم را قطع کردم. آدم اگر بداند حساب و کتاب است خوب با هرکسی رفاقت نمی کند. به خصوص برای جوان ها عرض می کنم. هر کسی که انسان را می خنداند که رفیق خوبی نیست. اگر من شما را نصیحت کنم نصیحت تلخ است. بله؟ نصیحت تلخ است دیگر. آن که حرف نصیحت می زند و حرف تلخ می زند رفیق آدم است. نه آنکه آدم را می خنداند.
http://www.javedan.ir/post.php?id=910627105614

تاثیر خواندن زیارت عاشورا | آیت الله حائری


حکایتی خواندنی از آیت الله حائری


  • از مرحوم حضرت آیت الله حاج شیخ "عبدالکریم حائری یزدی" مؤسس حوزه علمیه قم خاطراتیبه یاد ماندنی برجای مانده که یکی از این خاطرات از دوران جوانی ایشان است که اینچنین نقل کرده اند : هنگامی که در شهر سامرا مشغول تحصیل علوم دینی بودم، اهالی آن شهر بطور دسته جمعی به بیماری وبا مبتلا شدند و هر روز یکی یا چند تن از آنان جان خود را از دست می دادند.
    در یکی از همان أیام هنگامی که در منزل استادم مرحوم آیت الله سید "محمد فشارکی" بودم و تعدادی از روحانیون و اهل علم در مجلس نشسته بودند، ناگهان مرحوم آیت الله "محمدتقی شیرازی" از راه رسید. آیت الله شیرازی که از نظر علمی در جایگاه آیت الله فشارکی بود، شروع کرد به صحبت کردن در مورد بیماری وبای موجود در سطح شهر و خطراتی که اهالی سامرا را تهدید می کند.
    در همان هنگام آیت الله فشارکی گفت: اگر دستوری برای حل این مشکل صادر کنم، آیا به آن عمل خواهد شد؟! سپس گفت: آیا به اینکه بنده مجتهد جامع الشرایط هستم، ایمان دارید؟! همه حاضرین بطور دسته جمعی گفتند: بله. گفت: بنده به شیعیان سامرا دستور می دهم که به مدت ده روز و به طور منظم زیارت عاشورا بخوانند و ثواب آن را هدیه کنند به روح نرجس خاتون، مادر امام زمان (عج) و دست به دامان او شوند تا نزد فرزندش شفاعت ما را بکند و ایشان از خداوند متعال بخواهند شفاعت این امت را بکند. بنده تضمین می کنم هر کس زیارت عاشورا بخواند و این کار را بکند به بیماری وبا دچار نخواهد شد.
    شیعیان هم که احساس خطر می کردند فورا اجرای این دستور را آغاز کرده و خواندن زیارت عاشورا را آغاز کردند. واقعا هم وعده آیت الله فشارکی عملی شد و مرگ و میر شیعیان به دلیل بیماری وبا به طور کامل متوقف شد در حالی که اهل سنت به دلیل نخواندن زیارت عاشورا همچنان جان می دادند و هر روز بر تعداد جان باختگانشان افزوده می شد. آنان از شدت خجالت در برابر شیعیان، جسد اموات خود را شبانه دفن می کردند زیرا مرگ و میر در میان آنان نه تنها متوقف نشد بلکه روز به روز افزوده شد.
    تعداد اندکی از اهل سنت که از خطر بیماری وبا می ترسیدند و به تأثیر خواندن زیارت عاشورا ایمان آورده بودند، به زیارت حرم امامین عسکریین (ع) و مقام امام زمان (عج) رفته و در آنجا به خواندن زیارت عاشورا پرداختند و مانند شیعیان از شفاعت بهره مند شدند و جان

ماجرای عجیب غسل دادن ایت الله بروجردی رحمه الله

آیت الله العظمی سید حسین طباطبایی بروجردی در سال ۱۲۵۴ شمسی در بروجرد به دنیا آمد. نسب وی با ۳۲ واسطه به حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام می‌رسد.

 

سید حسین پس از ۱۰ سال تحصیل در اصفهان به سفارش پدر به حوزه علمیه نجف رفت و در حالی که فقط ۲۸ سال داشت به درجه اجتهاد رسید. آیت‌‌‏الله بروجردی در نجف فقه و اصول تدریس می کردند. در درس فقه و اصول ایشان بالغ بر دویست نفر از فضلای حوزه علمیه نجف شرکت می‌کردند که در نوع خود بی‌نظیر است.

 

سال‌ ۱۳۵۰ هجری قمری که با آغاز دوران مرجعیت آیت‌‌‏الله بروجردی مصادف بود تا یک دهه بعد با دوران فشار و اختناق رضاخان همراه بود. آیت‌‌‏الله بروجردی، این دوران را یکی از مصیبت‌بارترین ایام زندگانی خود توصیف می‌کند.

 

این مرجع عالیقدر و خستگی ناپذیر شیعه، پس از هفتاد سال تلاش علمی و فعالیت ‌های اجتماعی و سیاسی صبح روز پنج‌شنبه ۱۳ شوال ۱۳۸۰ هجری قمری برابر با دهم فروردین ۱۳۴۰ شمسی در حالی که ۸۸ بهار از زندگی را پشت سر گذاشته بود، چشم از جهان فرو بست.

 

در ادامه به ماجرای عجیب تغسیل و تدفین بزرگ‌ترین مرجع تقلید شیعیان جهان اشاره می‌شود.

 

در کتاب «الگوی زعامت؛ سرگذشت‌های ویژه حضرت آیت الله العظمی بروجردی» از قول آیت الله عبدالصاحب مرتضوى لنگرودى آمده است: یکى از آقایان محترم و خیلى مورد اطمینان (که چون احتمال مى‌دهم ایشان راضى نباشد که اسمشان را ببرم، از بردن اسم ایشان خودارى مى‌کنم، صددرصد مورد وثوق و اعتماد است و به قدرى متدین است که مى‌توانم پشت سر ایشان نماز بخوانم) مى‌گفت:

 

من از مقلدین حضرت آیت‌الله العظمى آقاى بروجردى بودم. وقتى که خبر فوت و ضایعه عظیمه آقا به من رسید، مثل اینکه پدرى را از دست داده باشم خیلى ناراحت شدم، تصمیم گرفتم غسل و تکفین آقا را خودم به عهده بگیرم، لذا وقتى براى مراسم به بیت آقا رسیدم به اشخاص مربوط مراجعه کردم و گفتم: من مى خواهم آقا را غسل بدهم و آقا را تکفین کنم و این توفیق نصیب من شود. آنها نیز قبول کردند.

 

ایشان گفت: من و یکى از دوستانم وارد حمام خانه آقا شدیم، آقا را خواستیم غسل بدهیم و هنوز آبى نریخته بودم و غسل را شروع نکرده بودیم، دیدم چشم آقا این طرف و آن طرف را نگاه مى‌کند و چشم‌هایش حرکت مى‌کنند.

 

به خودم گفتم: آیا چشم‌هاى من اشتباه مى‌بیند؟! یا اینکه آقا زنده است؟ و در ضمن گاهى مى‌دیدم که تبسم مى‌کردند و لبخند مى‌زدند، همین طور مات و مبهوت بودم.

 

خلاصه! پیش خود گفتم حتما من اشتباه مى‌بینم و حتما به چشم من اینچنین مى‌آید به هر حال به رفیقم گفتم: آب بریز! او آب مى‌ریخت و من غسل مى‌دادم . بعد از اینکه غسل آقا تمام شد، آقا را حرکت دادیم و جایى دیگر براى تکفین بردیم باز همین طور مى‌دیدم که چشمهاى آقا اطراف حمام را نگاه مى‌کند و گاهى تبسم مى‌فرمایند. در حالت بهت و حیرت بودم که رفیقم به من گفت: چه شده است؟

 

گفتم: من چیز عجیبى را مى‌بینم، نمى‌دانم درست است یا نه؟

 

گفت: چشم‌هاى ایشان و تبسم ایشان را مى گویید؟ گفتم: بله! پس من اشتباه نمى بینم و شما هم همین را مى‌بینید.

 

ایشان وقتى جریان را براى بنده تعریف مى‌کردند، گفتند: چطور مى‌شود شخصى که روح در بدن ندارد، چشم‌هایش حرکت کند و تبسم نماید؟!

 

گفتم : آقا! خدا مى‌خواسته به شما نشان بدهد که این عالم ربانى چقدر بزرگوار است و چشم برزخى شما را باز کرده است و آن عالم برزخ ایشان بوده است، نه عالم ظاهر ایشان و شما چشم و لبخند زدن برزخى ایشان را مى‌دیده‌اید، زیرا انسان به مجرد اینکه روح از بدنش خارج مى‌شود…در واقع زنده است.

مراحل تفکر وتوجه به نفس  برای سالکان راه حق در کلام ایت الله کمیلی

مراحل تفکر و توجه به نفس

 

طریقه تفکر برای مبتدیان در سلوک:

فقط تفکر در مساله مرگ و عواقب آن تا جایی که پس از مدتی حالت تحیر و گیجی دست دهد و برای این کار کتاب منازل الاخرة مرحوم قمی و بخش هایی از خطبه های نهج البلاغه و دوره ی معادشناسی مرحوم علامه طهرانی بسیار مفید است.

 

طریقه تفکر برای متوسطان در سلوک:

پس از مرحله ی اول خود را متوجه خود کند و با خود بگوید هر چه خیال می کنم و میبینم از خودم خارج نیست، که همین را عالم مثال و خیال گویند. و اینگونه فکر را بایستی ادامه دهد تا آنجا که ملکه شود و نتیجه آن، آن است که از خارج منقطع شده و به داخل خود متوجه می شود و این اولین مرحله تجرد است و در این حال گاهی خود را از بدن و جسد در مکاشفه روی زمین می بیند و گاهی به کلی از بدن غفلت کرده و آن را گم می کند و زمانی اصل خودی خود را گم شده میبیند و چون این آثار در او پیدا شد باید فکر را به مرحله سوم تغییر داد که آن خروج از عالم مثال و خیال است.

 

مرحله سوم از تفکر:

طریقت سالکان پایانی می باشد و آن به این صورت است که کلا باید تلاش کرد کلیه صور و موهومات را از آینه ی نفس محو نموده و فکر را فقط در نیستی و عدم محصور نمود و مراد از فکر در عدم، عدم استقلال خود است و گفته ی عرفا که «همه چیز غیر حق معدوم است» همین است. یعنی همه چیز به او موجود است. در توحید افعال، فاعل حق است و در توحید صفات و اسماء، سمع و بصر و سمیع و بصیر از باب مثال صفات و اسمائی است که از اوست، نه از اشیاء و در توحید ذات، جز یک ذات دیده نمی شود و چنانچه سالک مدتی این تفکر را ادامه داد و آن را ملکه ی خود کرد سلطان معرفت تجلی خواهد کرد یعنی حقیقت خود را به نورانیت و بی صورت می بیند. و اگر در حال جذبه باشد بهتر است و هر قدر سیر بکند واثرش را حاضر خواهد یافت و به جهت ترتیب این عوامل سه گانه است که باید سالک اول از عالم طبیعت به عالم مثال ترقی کند و سپس از عالم مثال به عالم ارواح و انوار حقیقیه و به همین مطلب در دعای شب نیمه ی شب شعبان اشاره شده است آنجا که می فرماید :« سَجَدَلک سوادی (عالم طبیعت) وخَیالی(عالم مثال) و بَیاضی(عالم حقیقت) » که اصل معرفت آن وقت است که هر سه فانی شود و حقیقت و سجده عبارت از فناء است. و فنای در مراتب نفس دنبالش بقاء بالله خواهد بود.

در پایان متذکر این مطلب می شویم که حد تکمیل فکر عالم مثال که بعد از آن وقت محو صورت است آن است که یا باید خود به خود ملتفت شده عیاناً حقیقت مطلب را ببیند و یا آن قدر فکر بکند که از علمیّت گذشته عینیت حاصل گردد و آن وقت محو موهومات کرده و در عدم فکر بکند تا آنکه از طرف حقیقت نفس خودش تجلیات معرفتی پدید آید و همین جاست که معرفت نفس معرفت الله را دنبال دارد. خداوند روزی کند. بکوشیم به ترتیب، تفکر در این عوالم سه گانه را به طور منظم و پی گیری مداوم داشته باشیم تا از سیر و سلوک و گذشت زمان با مراقبه های درونی نتیجه ای مثبت گرفته و هرچه زودتر به سر منزل مقصود نائل گردیم.

برای تفکر در مرحله ی دوم و سوم کتاب تفکر از المحجة البیضاء مرحوم فیض کاشانی و توحید مفضل بسیار موثر است.

رزقنا الله و ایاکم و جمیع السالکین بمحمد و اله الطاهرین.

العبد الفانی، محمد صالح الکمیلی

توصیه‏هایى از استاد علامه حسن‏زاده آملى مدظله العالی

توصیه‏هایى از استاد علامه حسن‏زاده آملى مدظله العالی

 

دهان روح و تن

انسان دو دهان دارد: یكى گوش كه دهان روح او است و دیگر دهان كه دهان تن او است. این دو دهان خیلى محترم‏اند. انسان باید خیلى مواظب آن‏ها باشد. یعنى باید صادرات و واردات این دهنها را خیلى مراقب باشد. آن‏هایى‏كه هرزه خوراك مى‏شوند، هرزه كار مى‏گردند. كسانى كه هرزه شنو مى‏شوند، هرزه گو مى‏گردند.

وقتى واردات انسان هرزه شد، صادرات او هم هرزه و پلید و كثیف مى‏شود. یعنى قلم او هرزه و نوشته‏هایش زهرآگین خواهد داشت. حضرت وصى، امیرالمؤمنین، علیه السلام فرمود: عمل نبات است و هیچ نبات از آب بى‏نیاز نیست و آب‏ها گوناگون‏اند. هر آبى كه پاك است، آن نبات هم پاك و میوه‏اش شیرین خواهد بود; و هر آبى كه پلید است، آن نبات هم پلید و میوه او تلخ است.*

خود عمل، حاكى است كه از چه آبى روییده شده است.

وقت اندك و كار بسیار

بدان كه باید تخم و ریشه سعادت را در این نشأ، در مزرعه دلت‏بكارى و غرس كنى. این‏جا را دریاب، این‏جا جاى تجارت و كسب و كار است; و وقت هم خیلى كم است. وقت‏خیلى كم است و ابد در پیش داریم. این جمله را از امیرالمؤمنین علیه السلام عرض كنم، فرمود: «ردوهم ورود الهیم العطاش‏» ; یعنى شتران تشنه را مى‏بینید كه وقتى چشمشان به نهر آب افتاد چگونه مى‏كوشند و مى‏شتابند و از یكدیگر سبقت مى‏گیرند كه خودشان را به نهر آب برسانند، شما هم با قرآن و عترت پیغمبر و جوامع روایى كه گنج‏هاى رحمان‏اند این چنین باشید. بیایید به سوى این منبع آب حیات كه قرآن و عترت است. وقت‏خیلى كم است و ما خیلى كار داریم. امروز و فردا نكنید. امام صادق علیه السلام فرمود: «اگر پرده برداشته شود و شما آن سوى را ببینید، خواهید دید اكثر مردم به علت تسویف، به كیفر اعمال بد این‏جاى خودشان مبتلا شده‏اند .» تسویف یعنى سوف سوف كردن، یعنى امروز و فردا كردن، بهار و تابستان كردن، امسال و سال دیگر كردن.

وقت نیست، و باید به جد بكوشیم تا خودمان را درست‏بسازیم.

پى‏نوشت:

1) نهج البلاغه، خطبه 155

منبع:

مجله پرسمان،  پیش شماره 2

غفلت در عبادت در کلام حضرت ایت الله جوادی زید عزه

 

غفلت در عبادت

از چیزهایى كه براى همه ما دردآور است و ما را رنج مى‌دهد، این است كه ما در متن بهترین پایگاه اخلاق یعنى عبادات خود در فكر خارج آن هستیم! در متن عملى كه براى ما سازنده است متوجه امور دیگریم؛ مثلا انسان در نماز كه مناجات عبد با مولا و بهترین وسیله براى ندا و نجواى بنده با خداست، متوجه نیست كه چه مى‌گوید. او نه تنها از معارف نماز، آگاه نیست و نه تنها مفاهیم آن را در ذهن نمى‌گذراند بلكه به خارج از آن مى‌پردازد. گاهى انسان بر طبق شریعت نماز مى‌خواند، یعنى واجبات و مستحبات وضو و نماز را رعایت مى‌كند، ولى حضور قلب ندارد این نماز گرچه از نظر فقهى باطل نیست، لیكن از نظر اخلاقى و كلامى نمازى بى ‌اثر است. تامین حضور قلب در نماز، بسیار مشكل است. با این كه هر نماز چند دقیقه، بیشتر طول نمى‌كشد، این هنر در نمازگزار نیست كه موقع نماز خود را ضبط كند. اگر انسان همان چند دقیقه، خود را ضبط كند و بداند با چه كسى سخن مى‌گوید، بقیه امور او تامین است؛ اما چون در همان چند دقیقه، قدرت حضور و ضبط ندارد، سایر امور او هم ناكام است. نماز، صراط است و صراط با غفلت سالك نمى‌سازد؛ زیرا اگر انسان غفلت كند، از صراطى كه از مو باریك‌تر و از شمشیر تیزتر است، سقوط مى‌كند: و ان "الذین لایؤمنون بالاخرة عن الصراط لناكبون"(1) غفلت زدگانى كه به آخرت ایمان ندارند تحقیقا از راه راست افتاده‌اند. البته تلازمى متقابل وجود دارد كه نماز درست، انسان را از زشتی‌ها باز مى‌دارد و اعمال زشت هم انسان را از انجام صحیح نماز و سایر عبادات باز مى‌دارد؛ كسى كه پیش از نماز، مواظب اعضا و جوارح خود یا حلال و حرام نباشد، در نماز هم توفیق حضور قلب نخواهد داشت و نمى‌داند با چه كسى سخن مى‌گوید در نتیجه جواب‌هایى را هم كه از او مى‌شنود، درك نمى‌كند. در این صورت، بار فقهى چنین نمازگزارى به مقصد رسیده؛ در حالى كه بار كلامى و اخلاقى وى همچنان بر زمین مانده است.

قرآن كریم مى‌فرماید: واى بر نمازگزارانى كه از نمازشان غافل هستند: "فویل للمصلین الذین هم عن صلاتهم ساهون.(2) عبادت، آنگاه در تهذیب روح و تزكیه جان مؤثر است كه عبادت كننده به مضامینش عارف و معتقد باشد و آنها را در ذهن خود حاضر كند؛ اما اگر در متن عبادت، غفلت داشته باشد، دیگر راه براى تزكیه او نیست. غفلت به تعبیر ائمه علیهم السلام، چرك روح است.(3) وقتى آینه شفاف دل را چرك بپوشاند، چیزى را نشان نخواهد داد و اگر ما در متن عبادت، گرفتار غفلت و چرك شویم، راهى براى تهذیب روح نداریم. نمازهاى پنجگانه شبانه روز براى نجات انسان از غفلت است و چون انسان در نماز هم به دام غفلت مى‌افتد، مامور به خواندن نماز غفیله مى‌شود و آن، نمازى است كه بین نماز مغرب و عشاء خوانده مى‌شود. چون عده‌اى در صدر اسلام، بین نماز مغرب و عشا، استراحت مى‌كردند و در فاصله بین دو نماز از یاد خدا غفلت مى‌كردند، خداوند براى نجات از غفلت، این نماز را تشریع كرد و به غفیله موسوم شد. گاهى انسان در كنار دوستانش مى‌نشیند و سخنان عادى مى‌گوید و احساس خستگى نمى‌كند؛ اما هنگامى كه به نماز مى‌ایستد براى او دشوار است؛ زیرا با خدا مانوس نیست و سخن گفتن با كسى كه انسان با وى مانوس نیست، ملال آور است. ما نیز اگر خواستیم ببینیم آیا با خدا مانوسیم یا نه، باید ببینیم از خواندن قرآن كه سخن خدا با ماست و از خواندن نماز كه سخن ما با خداست، احساس ملال مى‌كنیم یا احساس نشاط.


راه حل مشكل

آنچه گفتیم تحلیل درد بود؛ راه درمان را نیز باید بشناسیم. چون تهذیب روح، بدون شناخت درد و آشنایى با راه درمان آن ممكن نیست. راه حلى كه قرآن ارائه مى‌دهد یكى مراقبت از خود، و دیگرى یاد خدا است؛ انسان باید اولا مواظب جلسات، خواندنی‌ها، شنیدنی‌ها، خوردنی‌ها و پوشیدنی‌هاى خود باشد؛ مواظب باشد چه سخنى را مى‌شنود و چه مى‌گوید، دقت كند كه در كنار سفره غذاى حلال مى‌نشیند یا حرام؟ لباسى را كه بر تن مى‌كند باید گذشته از حلال بودن، لباس شهرت نباشد. گاهى شخص لباسى مى‌پوشد تا مشهور شود و هنگامى كه از كوى و برزن مى‌گذرد لباسش جلب توجه كند. این نشان مى‌دهد كه او گرفتار خودبینى است. اگر انسان، مواظب جلسات علمى خود باشد و سخنى جز براى رضاى خدا و به سود جامعه اسلامى نگوید، به تدریج زمینه فراهم مى‌شود تا به یاد خدا دل ببندد. وقتى به یاد خدا دل بست، به آسانى خاطره‌هاى خوب در ذهنش ترسیم مى‌شود. از این رو قرآن كریم، ذكر خدا را براى غفلت زدایى و قرب به حق به ما مى‌آموزد. هر یك از عبادت‌هاى معمولى، حد و نصابى دارد ولى یاد خدا در دل و نام خدا بر لب، حدى ندارد: "یا ایها الذین امنوا اذكروا الله ذكرا كثیرا.(4) كسى كه زیاد به یاد خدا باشد، براى وى علاقه به خدا ملكه و او در تعلق به حق و تخلق به اخلاق الهى، متخصص، مجتهد و صاحب ملكه مى‌شود. در این صورت نه تنها در حال عبادت مى‌فهمد كه با معبود خود سخن مى‌گوید، بلكه در خارج از عبادت نیز به یاد حق است؛ آنگاه فرق او با دیگران روشن مى‌شود.

دیگران در حال نماز، حواسشان نزد خدا، قیامت و معارف نماز نیست و او در غیر حالت نماز نیز به یاد خدا و در نماز است: خوشا آنان كه دایم در نمازند. ذكر خدا حسنه است و هر كس در این راه مجاهده كند و قدمى بردارد پاداش مضاعف دارد: "من جاء بالحسنة فله خیر منها"(5) "من جاء بالحسنة فله عشر امثالها"(6) هر كس یك ساعت براى مراقبت، زحمت بكشد، ده ساعت او را حفظ مى‌كنند و به پیش مى‌برند و قهرأ نجات پیدا مى‌كند، و حفظ خاطرات در نماز براى او سهل و آسان خواهد شد.


پی‌نوشت‌ها:

1- سوره مؤمنون، آیه 74.

2- سوره ماعون، آیات 4- 5.

3- مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه.

4- سوره احزاب، آیه 41.

5- سوره نمل، آیه 89 .

6- سوره انعام، آیه 160.

منبع:

کتاب مراحل اخلاق در قرآن، آیة الله جوادی آملی

رهنمون هایی در سیر سلوک از استاد العرفا

توصیه های عبادی

آقای قاضی بر انس با قرآن تأکید بسیار داشتند، از جمله در نامه ای به یکی از شاگردانشان این چنین می فرمایند: « علیکم بقراءة القران الکریم فی اللیل بالصوت الحسن الحزین فهو شراب المؤمنین: بر شما باد به قرائت قران کریم در شب، با صدای زیبا و غم انگیز، پس آن شراب مؤمنین است. »

و می فرمودند: « و آن قرة العیون مخلصین را همیشه در چشم داشته باشید و با آن هادی طریق مقیم و صراط مستقیم سیر نمایید و از جمله سیرهای شریف آن قرائت است به حسن صوت و آداب دیگر، خصوص در بطون لیالی ».

و نیز می فرمودند:« بر شما باد به قرائت قرآن کریم در شب با صدای زیبا و غم انگیز، پس آن نوشیدنی و شراب مؤمنان است. تلاوت قرآن کمتر از یک جزء نباشد. »

نظر ایشان در مورد نماز این بود که:« اگر نماز را تحفظ کردید همه چیزتان [محفوظ] می ماند. »ایشان به نماز اول وقت بسیار تأکید داشتند.

آیت الله مصباح در این مورد می فرمودند: « مرحوم علامه [طباطبائی] و [ آیت الله العظمی] آقای بهجت از مرحوم آقای قاضی (ره) نقل می کردند که ایشان می فرمودند: « اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد، مرا لعن کند! ( و یا فرمودند: به صورت من تف بیاندازد! ) »

نیز می فرمود: « دو سه روز است در این فکرم که اگر در بهشت نگذارند ما نماز بخوانیم چه بکنیم؟! » و او نه تنها از دنیا و مردم آن منقطع است که از آخرت هم چشم پوشیده و به شاگردان خود نیز می گوید: « در حال نماز یا ذکر و عبادت در برابر زیبای مطلق و جمال جمیل الهی هر چه دیدید و شنیدید، شما را مشغول نکند و مبادا به بهانه بهشت از بهشت آفرین غافل شوید. »

در مورد نماز شب توصیه ایشان به علامه طباطبائی معروف است که:« دنیا مدی خواهی نماز شب بخوان، آخرت می خواهی نماز شب بخوان. »

« آقای قاضی سجده های طولانی داشت و معمولاً قبل از خواب، « مسبّحات» را تلاوت می فرمود و برای روشنایی قلب، هفتاد مرتبه استغفار بعد از نماز ظهر و عصر را تجویز می کرد. »

آقای سید محمد حسن قاضی می فرمایند: « ایشان خصوصاً سفارش می کردند که دعای کمیل را در شب های جمعه بخوانید و خواندن زیارت جامعه ( در اواخر مفاتیح الجنان مذکور است ) را در روزهای جمعه تأکید داشتند. » 

نهی شاگردان از بروز کرامات

و سیره او نهی شاگردان از کرامات است و به شاگردانش نیز همین را توصیه می کند که: « شما نمی خواهد چیزی از خودتان بروز دهید، بگذارید اگر دیگران شما را می شناسند، از رفتار و اعمالتان بشناسند. »

به شاگردش می گوید رعایت حلال و حرام خود کرامت است، چنان که از آیت الله سید عبدالکریم کشمیری نقل شده: « یک بار از مرحوم آقای قاضی درخواست کیمیا و راهنمایی رسیدن به آن را کردم. ایشان فرمودند این ذکر را بسیار بگو که خود کیمیاست: « اللهم اغننی بحلالک عن حرامک و بفضلک عمن سواک. » و به سید هاشم حداد می گوید: « سید هاشم! روزی شود که مردم بیایند عتبه درت را ببوسند اما تو سرّ را فاش مکن. »

آقای سید حسن قاضی می گوید: « آقای حداد نعل اسب و استر و ... درست می کرد.
یک شاگردی داشت که در آمدش را با او نصف می کرد، یک روز وقتی می خواست این نعل داغ شده را از آتش دربیاورد انبر دستش نبود، دست برد و از آتش درآورد این شاگرد دیوانه و وحشت زده شد و فرار کرد. بعد از این که سید هاشم به نجف آمد، آقای قاضی خیلی به ایشان تندی کردند که چرا فلان کار را کردی! نباید می کردی.

آقای قاضی می فرمودند: « من در تمام مدت عمر یک بار، آن هم در حقیقت به واسطه محذور و حیا، سری را فاش کردم و تا به حال که دهها سال است از آن می گذرد گرفتار آنم

آقای سید حسن قاضی می افزاید: « شخصی بود که می آمد خدمت آقای قاضی و دستورالعمل می گرفت. آن شخص می گفت یکی از روزهایی که آقای قاضی از مسجد سهله برمی گشتند با هم قدم زنان رفتیم طرف شط فرات. ایشان می گفتند یک مقامی پیدا کرده بودم که هر چه می خواستم برایم حاضر می شد. و حتی یک مادر پیری داشتم که یک بار از من ماهی خواست و من هیچ پولی نداشتم. اما همان طور که از کنار نهر فرات رد می شدم یک ماهی از آب بیرون پرید و جلوی پایم افتاد و خلاصه وضعیتم طوری بود که هر چه می خواستم برایم فراهم بود.
آن روز آقای قاضی از من سؤال کردند که شغل و کارت چیست؟ من جواب ندادم. چند بار این سؤال را کردند و من فهمیدم منظوری دارند و جواب دادم شغلی ندارم و هر چه می خواهم برایم فراهم می شود و همان موقع ایشان این حال را از من گرفتند و من از آن موقع رفتم به دنبال شغل و کار. »

آیت الله شیخ عباس قوچانی هم یکی از شاگردان مبرز آقای قاضی است. بعد از وفات استاد، شخصی به جلسات آقای قوچانی آمده و شیفته ایشان می شود. او دارای علوم غریبه بود از قبیل علم جفر، رمل، اسطرلاب و ... و بعد یک شب خدمت آقای قوچانی عرض می کند که: من مدت هاست دنبال کسی می گردم که این علوم را به او واگذار کنم و الان شما را دیدم و می خواهم این علوم را به شما بدهم، آقای قوچانی می فرمایند: « من هیچ کدام از این ها را نمی خواهم، هیچ کدام را نمی خواهم. آن مرد خیلی جا می خورد گویی که آب سردی روی سرش ریخته باشند که چه طور ممکن است این مسائل به این مهمی آن قدر برای ایشان بی ارزش باشد. »

از آیت الله نجابت نقل شده است که: « بعضی ها می آمدند مثلاً می نشستند نیم ساعت مکاشفاتشان را نقل می کردند برای آقای قاضی، مکاشفات دراز مثل روزنامه، آقای قاضی هم هیچ صحبتی نمی کردند.باری مکاشفه حقیقی، که اهمیت دارد این است که شخص بتواند این اضافات را عقب بزند، با فهم و شعور این کار را بکند، یعنی ترقی کند، عقلش را به خدای جلیل بسپارد و از آن ربطی که موجودات به خدا دارند آگاه شود: رند یعنی کسی که کشف می کند ربط شما را به خالق شما، یعنی سبحات جمال و جلال خدا را در موجودات کشف می کند و مشاهده می کندـ ما عدم هاییم هستی نماـ عدم بنده را می فهمد، عدم شما را می فهمد، عدم همه را می فهمد پس چی به دست می آورد؟ خدای جلیلی که همراه این هاست...»

ایشان اضافه می کند که:« گاهی وقت ها هر که نزد ایشان می آمد و هر چه می گفت، می فرمودند: بله! و هیچ نمی گفتند. یعنی می فرمودند: آدم از دست این ها بیچاره می شود، یعنی چاره ای ندارد، می آید و می گوید: لا اله الا الله، لا حول و لا قوه الا بالله، ظاهر سخنش درست است، اما هیچ نمی فهمد.
اگر صد درصد تأییدش کنی، خیال می کند فهمش درست است. اگر صد درصد ردش کنی گمان می کند، ظاهر آن سخن هم مردود واقع شده یا اصل مطلب هم مردود است.در حالی که فهم کج او مردود است. لذا این موارد و این گونه موضوعات را باید تصدیق کرد، اما به نحو ایجاب جزئی، نه به نحو ایجاب کلی. و اگر آن ها اصرار می کردند و تأیید از آقای قاضی می خواستند، ایشان می فرمودند: « بله کارهایت درست است، همه چیزت درست است ولی باید مواظب باشی و بدانی که محبوب و معبود تو اجل از این حرف های تو است. » باید که ارزان نفروشیم خود را، نه به مقامات دنیا و نه به مقامات اخری. بهای ما خود خداوند است، باید غلام ملک عشق بی زوال بود.

لزوم استاد کامل راه

آیت الله قاضی به لزوم وجود استاد بسیار تأکید می کرد و می فرمود: « کسی که طالب سیر و سلوک شد، اگر برای پیدا کردن استاد نصف عمر خود را در جستجو بگذراند ارزش دارد. و آن که به استاد رسیده نصف راه را طی کرده است. »

مرحوم قاضی (ره) می فرموده است: « اهّم از آنچه در این راه لازم است، استاد خبیر و بصیر و از هوا بیرون آمده و به معرفت الهیه رسیده و انسان کامل است، که علاوه بر سیر الی الله، سه سفر دیگر را طی نموده و گردش و تماشای او در عالم خلق بالحق بوده باشد

آیت الله نجابت می فرماید: « بعضی ها سالک خود، واصل خود هستند، یعنی کسی که زندگی و سیر عرفانی اش بسته به خودش است، حتی عادات و کردار نیک هم پیدا می کند و در وجودش ریشه می دواند و عادت می شود اما تکیه گاهش هنوز خودش است و کنترلش هنوز دست خودش. هنوز از خود منقطع نشده و خود را به دست خدا نسپرده است. »

از آیت الله نجابت نقل شده: « یک نفر نامه ای فرستاده بود خدمت آقای قاضی و از ایشان سؤالی کرده بود، نوشته بود من مدتی به ریاضت های مثل فلان و فلان مشغول بودم. پس از مدتی حال تجردی برایم پیش آمد که مشاهده کردم از بدن خویش بیرون آمدم. در همین حال چند فرشته آمدند اطراف من را گرفتند یکی گفت باید گوشش را برید، دیگری گفت باید دستش را برید، بعدی گفت باید پایش را برید و مطالبی از این قبیل. فی الجمله شرح مفصلی از حالی که برایش رخ داده بود در آن مکتوب نوشته بود. بعد از محضر آقای قاضی سؤال کرده بود که چون ساعاتی در این حال بودم و هوش ظاهری نداشتم، نسبت به نمازهایی که از من فوت شده چه تکلیفی دارم؟
 آقای قاضی فرمودند: این شخص ریاضت های باطل و غلط انجام داده و بسیار نادان است. و آن چه در آن حال به او گفتند برای این بوده که به او بفهمانند نادان است و خطا کرده است و شاهد بر نادانی او همین بس که چنین سؤالی از من پرسیده، به جای این که سؤال کند که این حال چه بوده است و معنای سخنان مأموران الهی چه بوده، سؤال از فوت نماز در بی هوشی کرده که از هر کس دیگری هم می توانست بپرسد...»
از آیت الله کشمیری نیز نقل شده است که: « می گفتند این طور نیست که استاد فقط ذکر بدهد، آقای قاضی همیشه به ما می گفتند اذکار و ادعیه با شرایط تأثیر می کند و مراقبه حرف اول را می زند. ایشان هم چنین نوع اذکار را از نظر کمیّ و کیفی برای خواصّ متذکر می شدند و می گفتند کار آسانی نیست که کسی بتواند این کار را بکند مگر خود هم راه رفته باشد و هم حاذق باشد.بعضی اوراد برای قوی شدن اراده، بعضی برای تقویت روح و عده ای برای رزق و دسته ای برای توحید و فنای فی الله و تعدادی برای محبت است. بعضی اذکار توحیدی فقر می آورد و ممکن است شخص نتواند تحمل کند و لذا حرمت ذکر ضایع می شود. ایشان هم چنین میان افراد مجذوب و غیر مجذوب فرق می گذاشتند چون بین میل کلی و جزیی فاصله و ثمره بسیار است و ثمرات روحی و مزاجی با هم متفاوت است. »

وظایف استاد

آری تشخیص ظرفیت، تشخیص روحیه شاگرد، تشخیص آثار ذکر روی شاگرد، تشخیص افراد مجذوب و غیر مجذوب، تمام به عهده عارف سالک و واصل، طبیب حاذق و استاد راه رفته است.
و قاضی ابرمردی است که هر کسی توان شاگردی او را ندارد و آن ها که با او بودند و ماندند و شاگردش شدند، آن ها بودند که ظرفیت داشتند، بزرگ و کامل بودند و توانستند قاضی را درک کنند. چنان که یکی از شاگردان ایشان در تشییع جنازه ای پشت سر ایشان بود و هنگام نماز جمله ای شگفت از او شنید که ترسید و تمام وسایلش را جمع کرده و از نجف به ایران بازگشت و طریق توحید و معرفت را رها کرد.

و بالاخره این استاد است که از لحن کلام به قعر و باطن وجود شاگرد پی می برد، درون شاگرد را خوب می بیند و طالب حقیقی را از شخص دروغگو، راه را از چاه و درست را از نادرست تشخیص می دهد و این ها همه کار اوست.
آیت الله نجابت می گفتند: « یک نفر از نزدیکان آقای قاضی پیش ایشان آمد و 500 دینار تقدیم کرد آقای قاضی بلافاصله آن پول را طرف ایشان پرت کرد گفت ما تجرّد نمی فروشیم. »

و در جای دیگری نقل می کند: « یک روز من و آیت الله عباس قوچانی نزد آقای قاضی بودیم که یک نفر وارد شد.
 آقای قاضی پرسید چه کسی تو را راهنمایی کرده است؟گفت: مولا!  آقا پرسید چه کسی تو را آدرس داد؟ گفت: مولا! باز پرسید چه کسی منزل را به تو نشان داد؟ گفت: مولا! در همان حال آقای قاضی عبا را روی سرشان کشیدند و خوابیدند آن شخص هم بعد از کمی تأمل رفت. » این کار استاد است که از لحن طرف شخص را می شناسد و به صادق بودن و کاذب بودن ادعای وی پی می برد. خود ایشان در نامه ای به مرحوم الهی مرقوم می دارند: « ... حرف را بر خود راه ندهید، عجله نکنید، رفق را شعار خود نمایید و از اوراد دادن به غیر مضایقه نیست الا این که محل را ملاحظه نمایید، تا طلب صادق ندیدید ندهید، اذاعه اسرار، حرام است. »

قاضی استاد الاساتید است و چگونه استادی که آقای حداد می گوید: « از صدر اسلام تا کنون به جامعیت قاضی عارفی نیامده است. » و علامه نام استاد را تنها برای او سزاوار می داند و می گوید: « ما هر چه داریم از قاضی داریم. »

احترام به استاد

علامه طهرانی می فرماید: « ایشان [یعنی علامه طباطبائی] نام «استاد» را فقط بر او می بردند و هر وقت «استاد» به طور اطلاق می گفتند، مراد مرحوم قاضی بود؛ و گویا در مقابل قاضی تمام اساتید دیگر با وجود آن مقام و عظمت علمی، کوچک جلوه می کردند. لیکن در مجالس عمومی اگر مثلاً سخن از اساتید ایشان به میان می آمد، از فرط احترام، نام «قاضی» را نمی بردند و او را همردیف سائر اساتید نمی شمردند. باز ایشان نقل می کردند:« جناب علامه طباطبائی در ابتدای ورودشان به قم، به «قاضی» معروف بودند، چون از سلسه سادات قاضی مشهور در آذربایجان هستند؛ لیکن از نقطه نظر آنکه ایشان از سادات طباطبائی هستند، خود ایشان ترجیح دادند که به طباطبائی معروف شوند. و اخیراً برای حقیر چنین منکشف شده است که شاید ایشان خواسته اند لقب قاضی منحصراً به یگانه استاد ارجمند شان مرحوم حاج سید علی آقای قاضی منحصر گردد؛ و ایشان از جهت تکریم و تجلیل از مقام استاد، در شهرت و معروفیت، با وی شریک نباشند! »

صبر و استقامت در سیر وسلوک

یک از مسائل بسیار مهم در سیر وسلوک، استقامت و پایداری در این راه است.
آیت الله نجابت از قول ایشان می گوید: « چهل سال است دم از پروردگار عالم زدم. چند مرتبه خواستند مرا بکشند، آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی نگذاشت و خدا هم کمکم کرد! در این مدت نه خوابی دیدم، نه مکاشفه ای، نه رفیقی، نه همدردی، چهل سال است که در را می کوبم و خبری نیست. »چه بسا افرادی مدتی به این وادی وارد شده اند ولی از آن دست کشیده و نتیجه ای هم عایدشان نشده است چرا که ره صد ساله را می خواستند یک شبه بپیمایند.
آیت الله مرندی می فرمودند: بعضی افراد بعد از هفت و هشت سال که در خدمت علی آقا قاضی بودند، ایشان را ول می کردند و می رفتند. زیرا که این راه شرح صدر و صبر و استقامت می خواهد.
آیت الله شیخ عباس قوچانی می فرمودند:« دو سال زندگی ما به این صورت که فقط روزی سه نان داشتیم، صبح ها نان را با چایی می خوردیم و عصر و شب با شربت سکنجبین، اما در این دو سال یک بار در ذهن ما خطور نکرد که این چه زندگیه؟! » و بعدها آیت الله قاضی که خود چهل سال پشت در مانده، و صادق بودن خود را در آن عشق و محبت به محبوب و معبود ازل ثابت کرده، درس استقامت و صبوری را به شاگردانش هم می آموزد و چنین می گوید:« اگر به جستجوی آب زمین را کندی، نباید خسته و ناامید شوی، اگر وقتش باشد به آب می رسی، وگرنه ناامید مشو که بالاخره به آب می رسی و حتی آب برایت فوران می کند. » و می گوید: « تازه وقتی هم به آب رسیدی و برایت در باز شد به همان کم بسنده نکن، بیشتر جستجو کن و بیشتر بخواه! »

مرحوم قاضی به شاگردانش می گوید:« استقامت بر وحدانیت خدا، اسم اعظم پروردگار است. آدمی در این استقامت باید طوری باشد که اگر دیگران خواستند دنیایش را از او بگیرند، خانه اش را، پولش را و ... حتی خواستند او را بکشند. بگوید من خدایم را می خواستم.»

آری و بالاخره درهای آسمان برایش گشوده و فتح باب می شود.
می گوید: « آن چه را می خواستم، تماماً بدست آوردم و امام حسین علیه السلام در را به رویم گشود.... » ، « او در اثر طلب حقیقی و صبر و استقامت به خانه که نه، به خود صاحبخانه رسیده است و یار او را به درون خانه راه داده؛ او از حصار تنگ دنیا که خیال و سرابی بیش نبوده و حقیقی ندارد، گذشته و به عالم روح و مجردات پیوسته است ..... »

نمونه شکیبایی شاگرد

آقا سید هاشم حداد می فرمود: « چندین بار خدمت آقای قاضی عرض کردم که اذیت های قولی و روحی، امّ الزوجه( مادر زن) من، به حد نهایت رسیده است و من حقاً دیگر تاب و صبر شکیبایی آن را ندارم و از شما می خواهم اجازه دهید زنم را طلاق دهم.» مرحوم قاضی فرمودند:
از این جریانات گذشته، تو زنت را دوست داری؟
 عرض کردم: آری.
 فرمودند: آیا زنت هم تو را دوست دارد؟
عرض کردم: آری.
 فرمودند: ابداً راه طلاق نداری. برو صبر پیشه کن، تربیت تو به دست مادرزنت می باشد، با این طریق که می گویی خداوند چنین مقرر فرموده است که ادب تو به دست مادرزنت باشد. باید تحمل کنی و بسازی و شکیبایی پیشه کنی!

من هم از دستورات مرحوم آقای قاضی ابداً تخطی و تجاوز نمی کردم و آن چه این مادرزن بر مصایب ما می افزود تحمل می نمودم تا این که یک شب تابستانی خسته و گرسنه و تشنه به منزل آمدم، داخل اطاق بودم که مادرزنم تا فهمید من آمده ام شروع کرد به ناسزا گفتن و فحش دادن و همین طور به این کلمات مرا مخاطب قرار دادن، من هم داخل اتاق نرفتم، یکسره رفتم پشت بام تا در آن جا بیفتم ولی این زن صدای خود را بلند کرد به طوری که نه تنها من بلکه همسایگان هم می شنیدند و به من سبّ و شتم و ناسزا گفت، گفت و گفت و همین طور می گفت تا حوصله ام تمام شد ولی بدون این که به او پرخاش کنم و یا یک کلمه جواب بدهم از خانه بیرون رفتم و سر به بیابان نهادم.

 بدون هدفی و مقصودی همین طور داشتم می رفتم، در این حال ناگهان دیدم من دو تا شدم، یکی سید هاشمی است که مادرزن به او تعدّی می کرده و سبّ و شتم می گفته و یکی، من هستم که بسیار عالی و مجرد و محیط می باشم و ابداً فحش های او به من نرسیده، و اصلاً به این سید هاشم، فحش نمی داده و مرا سبّ و شتم نمی نموده، در این حال برایم منکشف شد که این حال بسیار خوب و سرور آفرین و شادی زا فقط در اثر تحمل آن ناسزا ها و فحش هایی است که وی به من داده است و اطاعت از فرمان استاد مرحوم قاضی برای من فتح باب نموده است و اگر من اطاعت نکرده، تحمل اذیت های مادرزن را نمی نمودم تا ابد همان سید هاشم محزون و غمگین و پریشان و ضعیف و محدود بودم.

الحمدلله که الان این سید هاشم هستم که در مکانی رفیع و مقامی بس ارجمند و گرامی هستم، که گرد و خاک تمام غصه های عالم بر من نمی نشیند و نمی تواند بنشیند. فوراً از آن جا به خانه بازگشتم و به دست و پای مادرزنم افتادم و می بوسیدم و می گفتم: مبادا تو خیال کنی من الان از آن گفتارت ناراحتم از این پس هر چی می خواهی به من بگو که آن ها برای من فایده دارد. »
آقای قاضی می فرمودند:

« انسان هیچ وقت نباید مأیوس شود و از دیر کرد نتیجه نباید دست از سیر و سلوک بردارد زیرا ممکن است کسی با ناخن زمین را بخراشد و سپس ناگهان به اندازه گردن شتر آب زلال و روان جاری شود. »

26 سال تمرین سکوت

آیت الله سید محمد حسینی همدانی صاحب تفسیر «انوار درخشان» می فرمود: « در مدرسه قوام حجره داشتم، مطلع شدم مرحوم آقای قاضی تبریزی در گوشه تنگ مدرسه حجره کوچکی اختیار کرده و من از این کار تعجب کردم، بعد معلوم شد ایشان به علت تنگ بودن منزلشان و نیز کثرت عیال و اولاد، فراغت بال برای تهجد و عبادت و خلوت نداشتند؛ در طول دوران تحصیل در مدرسه قوام، شبی را ندیدم که مرحوم قاضی به آرامش و خواب و استراحت بگذارند و شبی را بدون ناله و گریه به سر بیاورد. در این مدت نزدیکی با مرحوم قاضی، حالات و جریاناتی از ایشان می دیدم که در عمرم جز در مرحوم نائینی و اصفهانی، در شخص دیگری ندیده بودم. او را چنین یافتم که در تمام رفتار و اخلاق اجتماعی و خانوادگی و تحصیلی خود غیر از همه کسانی بود که من از نزدیک در درس آنها و یا در کنار آنان تحصیل می کردم. مخصوصاً او را دائم السکوت و الصمت می یافتم. احیاناً از دادن پاسخ نیز طفره می رفت و گاهی احساس می کردم که برای او پاسخ دادن بسیار سخت است تا اینکه تصادفاً به نکته ای برخوردم که بسیار توجه مرا جلب کرد و آن هم این بود که داخل دهان مرحوم قاضی کبود رنگ بود، از استاد پرسیدم علت چیست؟
 ایشان مدتها پاسخم نداد بعدها که خیلی اصرار کردم و عرض کردم که به جهت تعلیم می پرسم و قصد دیگری ندارم،باز به من چیزی نفرمود تا اینکه روزی در جلسه خلوتی فرمودند: آقا سید محمد! برای طی مسیر طولانی سیر وسلوک، سختی های فراوانی را باید تحمل کرد و از مطالب زیادی نیز باید گذشت؛ آقا سید محمد! من در آغاز این راه در دوران جوانی برای اینکه جلوی افسار گسیختگی زبانم را بگیرم و توانائی بازداری آن را داشته باشم 26 سال ریگ در دهان گذارده بودم که از صحبت و سخن فرسایی خودداری کنم، اینها اثرات آن دوران است! »

همگام بودن تحصیل و تهذیب

یکی از مسائلی که مورد تأکید مرحوم آقای قاضی بود و به شاگردانشان می فرمودند این بود که: « شما باید آن قدر درس بخوانید تا به درجه اجتهاد برسید. علتش این بود که اگر در آینده درهایی بر روی شما باز شد، نیاز به تقلید نداشته باشید. ممکن است عوالمی را مشاهده کنید که در صورت تقلید دچار مشکل شوید. »

تدریس احادیث مربوط به امام زمان(عج)

آیت الله شیخ علی سعادت پرور می فرمود: « عادت و دأب مرحوم آقای قاضی در تربیت و سیر سالکان بر این استوار بود که در ابتدای امر، احادیث مربوط به غیبت و ظهور امام عصرـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ را به سالکان تدریس و تبیین می کرد. »

خواندن حدیث عنوان بصری

آیت الله سید محمد حسین حسینی تهرانی در کتاب روح مجرد می فرمایند: « آقای قاضی برای گذشتن از نفس اماره و خواهش های مادی و طبعی و شهوی و غضبی که غالباً از کینه و حرص و شهوت و غضب و زیاده روی در تلذذات بر می خیزد، روایت عنوان بصری را دستور می دادند به شاگردان و تلامذه و مریدان سیر و سلوک إلی الله، تا آن را بنویسند و بدان عمل کنند. یعنی یک دستور اساسی و مهم عمل طبق مضمون این روایت بود. و علاوه بر این می فرموده اند:باید آن را در جیب خود داشته باشید و هفته ای یکی دو بار آن را مطالعه نمایید.

توصیه های اخلاقی مرحوم سعادت برور


1- اي عزيزان من! خود را بشناسيد كه شناختن خدا در خودشناسي است. كسي از اين انديشه (خداشناسي) زيان نديده است.

2- كوشش بي جا براي دنيا مكنيد كه به غير روزي خود نتوانيد رسيد. غم و غصه دنيا را به خود راه ندهيد كه زيان در اين است.

3- از هواپرستي كناره گيريد تا همه چيز به شما داده شود و بدانيد آن چه در هواپرستي مي جوييد در ترك هوا يافت مي شود.

۴-در هر عمل عبادي كه انجام مي دهيد توجه داشته باشيد چه مي گوييد و با چه كسي سخن مي گوييد.

۵-رفقاي خود را بشناسيد، پس از آن رفاقت كنيد. مبادا با غافلين رفاقت كنيد كه شما را معين نيستند و از كار دنيا و آخرت هم شما را عائق و مانعند.

۶- از كوچكي اين انديشه را در سر داشته باشيد كه تمام قدرت ها در كف عنايت حق است، هيچ كس نمي تواند اگر خدا نخواهد به من صدمه اي زند، من بايد به وظيفه ام عمل كنم، و لو عالم با من دشمن شوند، اگر چنين شديد آن وقتي كه به مقام و رياست رسيديد يا آن كه وظيفه بزرگي براي شما پيش آ مد از عمل باكي نداريد.

۷- آن وقتي كه به امري از امور دنيوي و اخروي و معنوي موفق شديد، بدانيد كه خداوند شما را موفق كرده، چون استقامت ورزيديد از خدا هم كمك مي رسد و اگر استقامت نورزيد يد گويا به خداوند عملاً گفته ايد: اين چيزي كه به ما داده اي نمي خواهيم.

۸-در مقابل پدر و مادر مراعات ادب و احترام كنيد، زيرا ايشان واسطه هستي و هر سعادتي كه نصيب شما شود، شده اند.

۹- از علامه طباطبايي(ره) سوال كردم: «آيا امكان تشرف به محضر امام زمان(عج) وجود دارد و در صورت امكان چه اعمال و دستوراتي تشرف را حاصل مي كند؟»
ايشان فرمودند: در اين مورد، رعايت سه مطلب ضروري است:
- براي ديدار امام زمان(عج) بايد بسيار باتقوا و پرهيزكار بود.
- بايد محبت، عشق و معرفت فرد زياد باشد. البته هرگز كسي نخواهد توانست به حدي معرفت كسب كند كه درخور امام زمان(عج) باشد، اما مي توان در حد توان نسبت به اين مسئله تلاش كرد.
- مداومت كردن بر يكي از زيارت هاي مشهور.
خود ايشان در اين مورد زيارتي را كه با «سلام علي آل ياسين» آغاز مي شود توصيه مي فرمودند.

 


علم بهتر است یا ثروت؟

جمعیت زیادی دور حضرت علی حلقه زده بودند. مردی وارد مسجد شد و در فرصتی مناسب پرسید: -یا علی! سؤالی دارم. علم بهتر است یا ثروت؟ -علی در پاسخ گفت: علم بهتر است؛ زیرا علم میراث انبیاست و مال و ثروت میراث قارون و فرعون و هامان و شداد.مرد که پاسخ سؤال خود را گرفته بود، سکوت کرد.

در همین هنگام مرد دیگری وارد مسجد شد و همان‌طور که ایستاده بود بلافاصله پرسید: -اباالحسن! سؤالی دارم، می‌توانم بپرسم؟ امام در پاسخ آن مرد گفت: بپرس! مرد که آخر جمعیت ایستاده بود پرسید: -علم بهتر است یا ثروت؟ -علی فرمود: علم بهتر است؛ زیرا علم تو را حفظ می‌کند، ولی مال و ثروت را تو مجبوری حفظ کنی. نفر دوم که از پاسخ سؤالش قانع شده بود، همان‌‌جا که ایستاده بود نشست.

در همین حال سومین نفر وارد شد، او نیز همان سؤال را تکرار کرد، -و امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است؛ زیرا برای شخص عالم دوستان بسیاری است، ولی برای ثروتمند دشمنان بسیار!

هنوز سخن امام به پایان نرسیده بود که چهارمین نفر وارد مسجد شد. او در حالی که کنار دوستانش می‌نشست، عصای خود را جلو گذاشت و پرسید: -یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟ -حضرت‌علی در پاسخ به آن مرد فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا اگر از مال انفاق کنی کم می‌شود؛ ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را به دیگران بیاموزی بر آن افزوده می‌شود.

نوبت پنجمین نفر بود. او که مدتی قبل وارد مسجد شده بود و کنار ستون مسجد منتظر ایستاده بود، با تمام شدن سخن امام همان سؤال را تکرار کرد. -حضرت‌ علی در پاسخ به او فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا مردم شخص پولدار و ثروتمند را بخیل می‌دانند، ولی از عالم و دانشمند به بزرگی و عظمت یاد می‌کنند.

با ورود ششمین نفر سرها به عقب برگشت، مردم با تعجب او را نگاه ‌کردند. یکی از میان جمعیت گفت: حتماً این هم می‌خواهد بداند که علم بهتر است یا ثروت! کسانی که صدایش را شنیده بودند، پوزخندی زدند.

مرد، آخر جمعیت کنار دوستانش نشست و با صدای بلندی شروع به سخن کرد: -یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟  امام نگاهی به جمعیت کرد و گفت: علم بهتر است؛ زیرا ممکن است مال را دزد ببرد، اما ترس و وحشتی از دستبرد به علم وجود ندارد.

مرد ساکت شد. همهمه‌ای در میان مردم افتاد؛ چه خبر است امروز! چرا همه یک سؤال را می‌پرسند؟ نگاه متعجب مردم گاهی به حضرت‌ علی و گاهی به تازه‌واردها دوخته می‌شد. در همین هنگام هفتمین نفر که کمی پیش از تمام شدن سخنان حضرت ‌علی وارد مسجد شده بود و در میان جمعیت نشسته بود، پرسید:

یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟ -امام دستش را به علامت سکوت بالا برد و فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا مال به مرور زمان کهنه می‌شود، اما علم هرچه زمان بر آن بگذرد، پوسیده نخواهد شد. مرد آرام از جا برخاست و کنار دوستانش نشست؛ آن‌گاه آهسته رو به دوستانش کرد و گفت: بیهوده نبود که پیامبر فرمود: من شهر علم هستم و علی هم درِ آن! هرچه از او بپرسیم، جوابی در آستین دارد، بهتر است تا بیش از این مضحکة مردم نشده‌ایم، به دیگران بگوییم، نیایند! مردی که کنار دستش نشسته بود، گفت: از کجا معلوم! شاید این چندتای باقیمانده را نتواند پاسخ دهد، آن‌وقت در میان مردم رسوا می‌شود و ما به مقصود خود می‌رسیم! مردی که آن طرف‌تر نشسته بود، گفت: اگر پاسخ دهد چه؟ حتماً آن‌وقت این ما هستیم که رسوای مردم شده‌ایم! مرد با همان آرامش قلبی گفت: دوستان چه شده است، به این زودی جا زدید! مگر قرارمان یادتان رفته؟ ما باید خلاف گفته‌های پیامبر را به مردم ثابت کنیم.

در همین هنگام هشتمین نفر وارد شد و سؤال دوستانش را پرسید، -که امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است؛ برای اینکه مال و ثروت فقط هنگام مرگ با صاحبش می‌ماند، ولی علم، هم در این دنیا و هم پس از مرگ همراه انسان است. سکوت، مجلس را فراگرفته بود، کسی چیزی نمی‌گفت. همه از پاسخ‌‌های امام شگفت‌زده شده بودند که…

نهمین نفر وارد مسجد شد و در میان بهت و حیرت مردم پرسید: یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟  امام در حالی که تبسمی بر لب داشت، فرمود: علم بهتر است؛ زیرا مال و ثروت انسان را سنگدل می‌کند، اما علم موجب نورانی شدن قلب انسان می‌شود.

نگاه‌های متعجب و سرگردان مردم به در دوخته شده بود، انگار که انتظار دهمین نفر را می‌کشیدند. در همین حال مردی که دست کودکی در دستش بود، وارد مسجد شد. او در آخر مجلس نشست و مشتی خرما در دامن کودک ریخت و به روبه‌رو چشم دوخت. مردم که فکر نمی‌کردند دیگر کسی چیزی بپرسد، سرهایشان را برگرداندند، که در این هنگام مرد پرسید:

یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟ نگاه‌های متعجب مردم به عقب برگشت. با شنیدن صدای علی مردم به خود آمدند: علم بهتر است؛ زیرا ثروتمندان تکبر دارند، تا آنجا که گاه ادعای خدایی می‌کنند، اما صاحبان علم همواره فروتن و متواضع‌اند.

فریاد هیاهو و شادی و تحسین مردم مجلس را پر کرده بود. سؤال کنندگان، آرام و بی‌صدا از میان جمعیت برخاستند. هنگامی‌که آنان مسجد را ترک می‌کردند، صدای امام را شنیدند که می‌گفت: اگر تمام مردم دنیا همین یک سؤال را از من می‌پرسیدند، به هر کدام پاسخ متفاوتی می‌دادم.

منبع: کشکول بحرانی، ج1، ص27. به نقل از امام علی‌بن‌ابی‌طالب، ص142.

ایت الله میرزا علی غروی علیاری رحمه الله علیه از شاگردان مرحوم قاضی بزرگ

منبع ×طریق الی الله ۲

مکتوبات خطی حضرت علامه طهرانی و دستور العملهای در باب معرفت نفس

  •  

  • نمونه ای از مکتوبات خطی حضرت علامه طهرانی رحمه الله علیه حاوی دستور سلوکی آیه الله قاضی رحمه الله علیه و دستور سلوکی آیه الله حاج شیخ جواد انصاری همدانی رحمه الله علیه:

    منبع:پایگاه علوم و معارف اسلام

    دستورالعمل عرفانی از علامه حسن زاده آملی برای سالکین

    دستورالعمل عرفانى

    http://ups.night-skin.com/

    تقلیل حیوانیت:

    بايد انسان يك مقدار زياده بر معمول تقليل غذا و استراحت بكند تا جنبه حيوانيت كمتر، و روحانيت قوت بگيرد، و ميزان آنها را هم چنين فرمود: كه انسان اولا روز و شب زياده از دو مرتبه غذا نخورد حتى تنقل مابين الغذائين نكند.

    ثانيا هر وقت غذا مى خورد بايد مثلا يك ساعت بعد از گرسنگى بخورد، و آن قدر بخورد كه تمام سیر نشود، اين در كم غذا.

    و اما كيفش بايد غير از آداب معروفه ، گوشت زياد نخورد، به اين معنى كه شب و روز هر دو نخورد، و در هر هفته دو سه دفعه هر دو را يعنى هم روز و هم شب را ترك كند، و يكى هم اگر بتواند للتكليف نخورد،

    و لامحاله آجيل خور نباشد و اگر احيانا وقتى نفسش زياد مطالبه آجيل كرد استخاره كند.

    و اگر بتواند روزه هاى سه روزه هر ماه را ترك نكند.

    و اما تقليل خواب مى فرمودند شبانه روز شش ساعت بخوابد.

    و البته در حفظ لسان و مجانبت اهل غفلت اهتمام زياد نمايد. اينها در تقليل حيوانيت كفايت مى كند.

    تقويت روحانيت :

    اولا دائما بايد هم و حزن قلبى به جهت عدم وصول به مطلوب داشته باشد.

    ثانيا تا مى تواند ذكر و فكر را ترك نكند كه اين دو جناح سير آسمان معرفت است .

    در ذكر عمده سفارش اذكار صبح و شام اهم آنها كه در اخبار وارد شده .

    و اهم تعقيبات صلوات و عمده تر ذكر وقت خواب كه در اخبار ماءثور است ،

    لاسيما متطهرا در حال ذكر به خواب رود.

    و شب خيزى مى فرمودند زمستان ها سه ساعت ، تابستان ها يك ساعت و نيم .

    و مى فرمودند كه در سجده ذكر يونسيه يعنى در مداومت آن كه شبانه روزى ترك نشود، هر چه زيادتر توانست كردن اثرش زيادتر، اقل اقل آن چهارصد مرتبه است خيلى اثرها ديده ام . بنده خود هم تجربه كرده ام چند نفر هم مدعى تجربه اند.

    يكى هم قرآن كه خوانده مى شود به قصد هديه حضرت ختمى مرتبت صلوات الله عليه و آله خوانده شود.


    منبع : پندهای حکیمانه،حسن زاده آملی

    سید  عبد الکریم  کشمیری  اذکار برای خود موکلی دارند

     

    اذکار همه برای خود موکل دارند و موکلین ذاکر را کمک می کنند و گاهی از بعضی حوادث حفظ می کنند و دشمن را به نحوی دفع می نمایند؛و گاهی در حین ذکر توجه و عنایت می کنند.

    استاد عبدالکریم کشمیری(ره) فرمودند:ذکری شروع کردم و به تعداد 1500 تا از آن باقی مانده بود که خوابم برد،کسی(موکلی)گفت:1500 تا مانده است.وقتی از خواب بیدار شدم،هنوز شبح او در نظرم بود.

     

    دو حکایت از اخوند ملاعلی معصومی همدانی

    ضربه ی جبران ناپذیر


    جناب حجت الاسلام والمسلمین آقای سلیمی، امام جماعت مسجد آیت الله آخوند همدانی که بنابر وصیت مرحوم آخوند بعد از فوتشان امام مسجد ایشان را درهمدان به عهده گرفت، نقل می کردند:
    روزی آقای آخوند طبق روال از منزل به طرف مدرسه علمیه ی خود، با پای پیاده، درحرکت بودند که دربین راه یکباره دیدیم آقا وسط خیابان به زمین نشست وبه سر وصورت می زد و گریه می کرد!
    عرض کردیم: چه اتفاق افتاده است؟ فرمودند: همین الان زمین تکان خورد. دوباره پرسیدیم: چه شده است؟! فرمودند: برپیکره ی اسلام ضربه ای جبران ناپذیر وارد شده، همین الان آیت الله بروجردی دار فانی را وداع نمودند! (با اینکه به ظاهر، ایشان از جایی خبر نداشتند)، ما متأسف شدیم وساعت دوبعد ازظهر از رادیو خبر فوت آیت الله بروجردی پخش شد!

    غذای نجس !

    مرحوم آخوند ملاعلی معصومی همدانی به خانه ی یکی از محترمین جهت صرف غذا دعوت شدند. هنگام خوردن غذا، میزبان متوجه می شود که مرحوم آخوند ازخورش موجود در سفره تناول نمی فرماید. از آنجا که او فرد پارسایی بود، متوجه این مسأله می شود که ممکن است اشکالی از جهت شرعی درخورش وجود دارد که ایشان میل نمی کنند، لذا ازخانواده ی خود سؤال می کند. معلوم می شود که اشکال از طرف خانواده نیست. سپس به دنبال قصاب می رود که شاید گوشت آن شبهه دارد.
    قصاب نیز اظهار بی اطلاعی می کند ومی گوید که گوشت را از شخص دیگری خریده وخودش ذبح نکرده است.
    به ناچارسراغ آن شخص دیگر رفته ومسأله را از اوسؤال می کند، او ابتدا وجود هر شبهه ای را انکار می کند، ولی وقتی با اصرار آن فرد مواجه می شود، می گوید:
    ما گوسفند چاقی داشتیم ودر صحرا آن را بجایی بسته بودیم. بعد از چند ساعت که به سراغ حیوان رفتیم، دیدیم از بس که جست وخیز کرده طناب به گردنش پیچیده شده وحیوان خفه شده است. چون متحمل ضرر زیادی شده بودیم، تصمیم گرفتیم گوسفند مرده را سر بریده وگوشت آن را به قصابی بفروشیم!!
    میزبان وقتی عیب کار را متوجه می شود به سراغ مرحوم آخوند می رود وعرض می کند: آقا شما چطورشد که ازخورش نخوردید؟
    آخوند می فرماید: «من دیدم که درظرف خورش، نجاست وجود دارد