روش سلوکی ایت الله بهجت

ویژگی اول: جامعیت در سلوک

سه روش در مورد سیر و سلوک وجود دارد: روش «معرفة النفس»، روش «ریاضت» و روش «عشق و دلدادگی به خدا و اهل   بیت عصمت و طهارت:». بعضی از بزرگان ما یک روش داشتند و این روش را تا آخر رفتند؛ ولی ایشان هر سه روش را با هم داشتند. آیت الله بهاءالدینی(ع) فرموده بود که الآن ثروتمندترین مرد جهان آیت الله بهجت است. مقصود چیست؟ اشاره کرده بودند به همین مسئله که بعضی    از یک مسیر به کمال رسیدند، بعضی از دو مسیر؛ اما ایشان از سه مسیر رفتند؛ یعنی میان «معرفة النفس»، «ریاضت» و «عشق و دلدادگی» جمع کرده بودند. و به عبارت دیگر، آیت الله بهجت(ره) بین ذکر و فکر و عشق جمع کردند. ناگفته پیداست سخن دربارة این روش   ها در مجال این مقاله نیست از این رو تنها به گام   های ریاضت بسنده می   کنیم و اینکه در مباحث مربوط به شیوه   های تربیت از عشق و دلدادگی سخن خواهد رفت.

گام   های ریاضت

توضیح: در همة ادیان و ملل و نحله   ها و رویکردهای معنوی ریاضت وجود داشته و دارد. حضرت امیر7 در نامة 45 می   فرماید: «و اِنّما هِیَ نَفْسی اُروضُها بِالتَّقوی» این نفس من است که با پرهیزگاری و تقوا به او ریاضت می   دهم. و کلمة ریاضت چند بار در همین نامه آمده است.

ریاضت، شش رکن عمده دارد:

1. اولین رکن آن، دل کندن از جاذبه   ها و دل   بستگی   های مادی است. که انسان از تعلقات دنیوی و جاذبه   های مادی مانند مقام، شهرت، پول   پرستی و دنیاداری بگذرد. البته بایستی زندگی انسان به طور آبرومند اداره شود؛ اما نباید بیش از اندازه و نیاز باشد و انسان را سرگرم کند و از خدا غافل شود. دنیا و وابستگی   های آن آیت الله بهجت(ره) را آلوده نساخت و همواره سعی داشت افراد را از تعلقات دنیا پرهیز دهد.

2. دومین گام، انس با اذکار است. انسان باید اهل ذکر باشد. ذکر زبانی، ذکر عملی و ذکر قلبی. چه خوب است که انسان به جای حرف   های لغو و بیهوده و پوچ، ذکر بگوید. از ایشان سؤال شد که بهترین ذکر را چه می   دانید؟ ایشان فرمودند: صلوات بر محمد و آل محمد؛ به این دلیل که توحید و نبوت و امامت و معاد در این ذکر جمع است. «اللهم» نشانه اعتقاد به خدا و توحید است. «صل علی محمد»، نبوت است. «و آل محمد»، امامت است. از آن طرف می   گویید: «صلّ»؛ یعنی رحمت بفرست؛ این به معنای اعتقاد به پاداش است یعنی اعتقاد به قیامت است. ایشان می   فرمود: من کسی را می   شناسم که چون دید اطراف ضریح حضرت ثامن الحجج7 خیلی شلوغ است و دوست داشت که بوسه   ای به ضریح بزند، با چند صلوات راه برای او باز شد و خیلی راحت رفت، بوسید و برگشت. از این سخن فهمیده شد که خودشان را می   گویند.

3. سومین رکن ریاضت این است که همه هدف   ها، آرمان   ها، خواسته   ها و لذت   ها در یک هدف و آرمان خلاصه بشود و آن بندگی خداست. این رکن ریاضت واقعاً مشکل است. بندة خدا شدن و دل دادن به خدا دشوار است.

4. چهارمین گام، مهار وسوسه   ها و تخیلات درونی است. مخاطرات درونی و وسوسه   هایی که به ذهن انسان می   آید، او را مغلوب خودش می   کند. حضرت امام راحل1 برای مهار کردن این تخیلات در کتاب چهل حدیث چند راه را بیان کرده است.

5. پنجمین رکن، از اجتماعات معنوی غافل نماندن است؛ مانند نماز جماعت. ایشان حتی در 96 سالگی، با وجود سن بالا در نماز جماعت حضور می   یافت. برخی از همراهان بسیار نزدیک آقا می   گفتند که ما بارها به ایشان می   گفتیم امروز به نماز جماعت نروید؛ و گاهی با اینکه چند روز مریض بودند و ما برنامه   ای برای رفتن به مسجد نداشتیم و می   گفتیم امروز به جماعت نروید می   گفتند امروز باید برویم.

6. ششمین رکن ریاضت، بهره   گیری از فرصت   های درست در ایّام الله است. ماه رجب، شعبان، رمضان و دیگر مناسبت   ها از ایام الله به شمار می   روند. بعضی از بزرگان این سه ماه را پشت سر هم روزه می   گرفتند؛ ولی متأسفانه اینها فراموش شده. حضرت آیت الله بهجت در حالی روزه می   گرفت که 96 سال داشت، کهولت سن و ضعف مزاج و ضعف بنیه مانع از این کار نمی   شد.

ویژگی دوم:    عمیق و وثیق بودن تهذیب باطن

دومین ویژگی سلوکی آیت الله بهجت(ره) این بود که او معتقد بود که تهذیب نفس، باید از درونْ وثیق و عمیق باشد زیرا درمان واقعی این نیست که مثلاً در هفته، دعای کمیلی بخواند و حالت خوشی پیدا کند سپس به زندگی همراه با گناه خود ادامه دهد. لذا ایشان می   گفتند اولین قدم ترک حرام و انجام واجب است. اگر انسان همة نمازها و نوافل و دعاها را بخواند، ولی گناه کند، اثر نمی   کند. گناه مانند علف هرزه است. اگر در باغ وجودمان علف هرزه داشته باشیم، در آن گل رشد نمی   کند.

ویژگی سوم: سلوک تدریجی

ایشان معتقد بودند که سیر و سلوک تدریجی و مرحله   ای است. نباید انسان بپندارد که با یک ریاضت و عبادت در مدت کوتاهی، می   توان نتیجه گرفت. می   گفتند راه طولانی است و باید استواری و صبوری کرد تا به نتیجه رسید. ایشان از صاحب مکتبشان آسید علی قاضی1 و او از ملاحسینقلی همدانی1 نقل می   فرمودند که تا انسان گناه می   کند، درهای ملکوت به روی او باز نمی   شود. راه رسیدن به ملکوت، ترک گناه است.

ویژگی چهارم: توجه به ظرفیت   ها

مسئلة دیگری که در واقع از ارکان مکتب تربیتی ایشان است، توجه به ظرفیت   ها و استعدادهاست. افراد متفاوت   اند و ظرفیت وجودی بعضی با دیگری فرق می   کند، که اگر در عبادات و دستورالعمل   ها از تفاوت در ظرفیت   ها و استعدادها غفلت شود، سالک آسیب می   بیند. ایشان بین افراد تفاوت قائل بود و به بعضی از آنها مسائل را می   گفتند و به بعضی دیگر نمی   گفتند.

ویژگی پنجم: عمل به دانسته   ها

ایشان می   فرمودند: آنچه را می   دانید عمل کنید. راه کمال از اینجا آغاز می   شود مثلاً می   دانید که نماز اول وقت، باب عرفان است و برکاتی را به دنبال دارد. نماز را اول وقت بخوانید – می   دانید گناه مانع کمال است؛ ترکش کنید. روش بزرگان عمل به دانسته   ها بود. این همان روشی است که قرآن کریم به آن توجه داده است و در مورد عالمان بی عمل می   فرماید: «کمثلِ الحِمارِ یَحْملُ اسفاراً». و در روایات با تعابیر متعدد آمده است: «مَنْ عَمِل بِما عَلِم عَلَّمَه اللهُ عِلْمَ مَا لَمْ یَعْلَمْ؛1 هر کس به آنچه می   داند عمل کند خدا آنچه را که نمی   داند به او می   آموزد». از این رو عمل به دانسته   ها، بسیار بسیار مورد تأکید و توصیة آیت الله بهجت(ره) بود.

ویژگی ششم: عشق به اهل   بیت: و توسل به آنها

آیت الله بهجت(ره) می   گفتند توسل راه کمال را باز می   کند البته این اندیشه را از استادش گرفته بود. حضرت آیت الله سید علی قاضی1 فرموده بود که من هر چه دارم، از دو چیز است: یکی تلاوت قرآن، دیگری زیارت عاشورا و توسل. آیت الله بهجت(ره)، شیفته و عاشق اهل   بیت: بود. به حضرت سید   الشهداء(ع) عشق می   ورزید. یک عمر برنامة هر روزه   اش این بود که بعد از نماز صبح به حرم حضرت معصومه3 مشرف شود. در زمانی که در نجف هم بودند برنامه روزانه ایشان تشرف به حرم حضرت امیرمؤمنان7 بوده است و زمانی که به مشهد نیز مشرف می   شدند، زیارت حرم هر روز انجام می   گرفت.

ایشان از سابق روزهای جمعه در منزلشان مجلس روضه داشتند که این برنامه بعدها در مسجد برگزار می   شد، و هرگز ترک نشد. بارها دیده بودم که ایشان قبل از درس فقه و اصولشان مخصوصاً صبح   ها، دل   ها را به ساحت مقدس قطب عالم امکان حضرت ولی عصر(ع) توجه می   دادند، و همیشه در صحبت   هایشان به امام زمان7 توجه ویژه   ای داشتند.

پی نوشت ها

1. بحار الانوار، ج75، ص189.(بر گرفته از وبلاگ سالکان خد ایی)

موانع سیر و سلوک


موانع سیر و سلوک :

1- سالک در هیچ لحظه اى از لحظات حرکت خود نباید احساس وصول یا امتیاز برترى کند، اگر چنین آفتى گریبان (( سالک )) را بگیرد، نه تنها از حرکت به مراحل بعدى باز خواهد ماند، بلکه نفس کمال جوى او به قهقرا خواهد رفت

2- اشتقالات و علایق دنیوى مانند ثروت اندوزى ، مقام جویى ، شهرت طلبى و محبوبیت خواهى میان مردم ، از امور تباه کننده (( سیر و سلوک اند. )) البته اگر ثروت در مقام وسیله اى جهت تنظیم حیات خود و دیگران باشد، نه تنها مانع راه کمال نخواهد بود، بلکه به خاطر مشقت هایى که سالک در این مسیر تحمل مى کند عبادت تلقى خواهد شد.

3- اشباع خودخواهى ؛ به هر شکل و با هر وسیله ، مانع نیرومندى براى سیر و سلوک است ، ادعاى تزکیه نیز سد راه
کمال است ، برخى ادعاى تزکیه را به عنوان بیان واقعیت ، ناشى از خودخواهى نمى دانند، اما عرفاى بزرگ این مطلب را نمى پذیرند، زیرا همه عظمت ها و امتیازات سالک ، از الطاف الهى است و استناد آنها به خود، نوعى شرک محسوب مى شود.


4- شکوفایى ها و روشنایى هاى خیره کننده که در حالات عرفانى براى سالک حاصل مى شود از دیگر موانع سیر و سلوک است ، برخى از اهل سلوک با بروز این حالات لذت بار، خود را گم مى کنند و این حالات را آخرین منزلگاه کمال تلقى مى کنند، در حالى که این حالات فقط براى تشویق و تحریک سالک جهت ادامه راه است
.


5- به فعلیت رسیدن قدرت هاى شگفت انگیز، نظیر اطلاع از دلها، امور مخفى اخبار گذشته و آینده ، تصرف در امور مادى و نفوس ، گاه سلوک را از کمال باز مى دارد سالک باید بداند که هدف وى وصول به حق است نه تحقق کرامات ، وصول به لقاى الهى ، برتر و عظمت تر از کشف کرامات است .

6- حالت آرامش و آزادى مطلق و با اشراف برنامه عالم هستى از عظمت هاى شگفت انگیز روح است که اگر سالک آن را از خود بداند، ممکن است از عظمت روح غفلت کرده ، ادعاى اناالحق کند.

7- احساس شکوفایى و ابتهاج روح نشانه ورود به جاذبه الهى و تجلى صفات حق تعالى بودن سالک است . سالک باید مراقب باشد که این احساس سد راه کمال او نشود.
علامه جعفری(ره)
برگرفته از کتاب گنجینه عرفان

 

سریع ترین راه و اسان ترین را ه عرفان




اقای قاضی رضوان الله تعالی علیه :
**انسان به هیچ مقام و منزلتی نمی رسند مگر به واسطه سید الشهدا**
انقدر که ایةالله عظمی بهجت هرصبح جمعه مجلسی برای اباعبدالله داشتند
انهایی که به غیر از امام حسین عرفان میرسند فکر میکنن که عارف شدند

توصیه‏هایى از استاد علامه حسن‏زاده آملى مدظله العالی

توصیه‏هایى از استاد علامه حسن‏زاده آملى مدظله العالی

 

دهان روح و تن

انسان دو دهان دارد: یكى گوش كه دهان روح او است و دیگر دهان كه دهان تن او است. این دو دهان خیلى محترم‏اند. انسان باید خیلى مواظب آن‏ها باشد. یعنى باید صادرات و واردات این دهنها را خیلى مراقب باشد. آن‏هایى‏كه هرزه خوراك مى‏شوند، هرزه كار مى‏گردند. كسانى كه هرزه شنو مى‏شوند، هرزه گو مى‏گردند.

وقتى واردات انسان هرزه شد، صادرات او هم هرزه و پلید و كثیف مى‏شود. یعنى قلم او هرزه و نوشته‏هایش زهرآگین خواهد داشت. حضرت وصى، امیرالمؤمنین، علیه السلام فرمود: عمل نبات است و هیچ نبات از آب بى‏نیاز نیست و آب‏ها گوناگون‏اند. هر آبى كه پاك است، آن نبات هم پاك و میوه‏اش شیرین خواهد بود; و هر آبى كه پلید است، آن نبات هم پلید و میوه او تلخ است.*

خود عمل، حاكى است كه از چه آبى روییده شده است.

وقت اندك و كار بسیار

بدان كه باید تخم و ریشه سعادت را در این نشأ، در مزرعه دلت‏بكارى و غرس كنى. این‏جا را دریاب، این‏جا جاى تجارت و كسب و كار است; و وقت هم خیلى كم است. وقت‏خیلى كم است و ابد در پیش داریم. این جمله را از امیرالمؤمنین علیه السلام عرض كنم، فرمود: «ردوهم ورود الهیم العطاش‏» ; یعنى شتران تشنه را مى‏بینید كه وقتى چشمشان به نهر آب افتاد چگونه مى‏كوشند و مى‏شتابند و از یكدیگر سبقت مى‏گیرند كه خودشان را به نهر آب برسانند، شما هم با قرآن و عترت پیغمبر و جوامع روایى كه گنج‏هاى رحمان‏اند این چنین باشید. بیایید به سوى این منبع آب حیات كه قرآن و عترت است. وقت‏خیلى كم است و ما خیلى كار داریم. امروز و فردا نكنید. امام صادق علیه السلام فرمود: «اگر پرده برداشته شود و شما آن سوى را ببینید، خواهید دید اكثر مردم به علت تسویف، به كیفر اعمال بد این‏جاى خودشان مبتلا شده‏اند .» تسویف یعنى سوف سوف كردن، یعنى امروز و فردا كردن، بهار و تابستان كردن، امسال و سال دیگر كردن.

وقت نیست، و باید به جد بكوشیم تا خودمان را درست‏بسازیم.

پى‏نوشت:

1) نهج البلاغه، خطبه 155

منبع:

مجله پرسمان،  پیش شماره 2

درك بالاي مرحوم دولابي از تهليل

مرحوم حاج اسماعيل دولابي (ره) از افرادي هستند که در مسير قرب الهي به مرتبه ي بالايي دست يافته اند. درباره ي مرتبه ي بالاي معنوي ايشان، جناب حجت الاسلام والمسلمين دكتر آقاتهراني اين خاطره را بيان مي کردند:

من بعد از مدت ها تلاش توانستم به حضور ايشان رسيده، از محضرشان کسب فيض نمايم؛ در حالي که به سخنان ايشان گوش مي دادم و بهره مي گرفتم، ذکر شريف «لا اله الا الله» را زير لب تکرار مي کردم و چون با گفتن اين ذکر لب ها تکان نمي خورد، کسي متوجه تکرار اين ذکر نمي شد. در اين حال، آقاي دولابي رو به من کردند و فرمودند: «لطفاً هم اکنون ذکر لا اله الا الله را تکرار نکنيد، زيرا با گفتن اين ذکر، فرشتگان حضور پيدا مي کنند و رفت و آمد آنها تمرکز مرا بر هم مي زند.»

از اين خاطره نکته هاي اخلاقي بسياري برداشت مي شود؛ از جمله تأثير بالاي ذکر شريف «لا اله الا الله» و قدرت روحي و معنوي آقاي دولابي (ره) مبني بر باخبر بودن از کاري پنهاني (تکرار ذکر) و ديدن فرشتگاني که ديگر حاضران توانايي ديدارشان را نداشتند. ان شاء الله که با حقايق عالم بيشتر و بهتر آشنا شويم و از آن ها بهره مند گرديم.


منبع: كعبه ي حضور، نشر هنارس، ص 87

چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

 ●ღ






چون نمی‌دانند، انکار می‌کنند.
حضرت امام (اعلی الله مقامه الشریف) در شرح چهل حدیث، بعد از نقل برخی از مقامات بلند بندگی و عدم درک ما از آن‌ها، می‌فرماید:
«افسوس که ما بیچاره‌های گرفتار حجاب ظلمانی طبیعت و بسته‌های زنجیرهای آمال و امانی جز مطعومات و مشروبات و منکوحات و امثال این ها چیزی نمی‌فهمیم؛
و اگر صاحب نظری یا صاحب دلی بخواهد پرده از این حجب بردارد، جز حمل بر غلط و خطا نکنیم. و تا در چاه ظلمانی عالم ملک مسجونیم، از معارف و مشاهدات اصحاب آن چیزی ادراک ننماییم.
ولی ای عزیز، اولیا را با خود قیاس مکن و قلوب انبیا و اهل معارف را گمان مکن مثل قلوب ماست. دل‌های ما غبار توجه به دنیا و مشتهیات آن را دارد و آلودگی انغمار در شهوات نمی‌گذارد مرآت تجلّیات حق شود و مورد جلوه‌ی محبوب گردد. البته با این خود بینی و خود خواهی و خود پرستی باید از تجلّیات حق تعالی و جمال و جلال او چیزی نفهمیم، بلکه کلمات اولیا و اهل معرفت را تکذیب کنیم. و اگر در ظاهر نیز تکذیب نکنیم، در قلوب تکذیب آن ها نمايیم و اگر راهی برای تکذیب نداشته باشیم، مثل آن‌که قائل به پیغمبر يا ائمه معصومین (علیهم السلام) باشیم، باب تأویل و توجیه را مفتوح می‌کنیم؛ و بالجمله سدّ باب معرفت الله می‌کنیم
سپس حضرت امام (رحمه الله) به مصادیق آن اشاره می‌کنند و می‌فرمایند:

«ما رأیتُ شَئیاً اِلاّ وَ رَأَیتُ اللهَ مَعَهُ وَ قبلَهُ وَ فیه1 را حمل بر رؤیت آثار می‌کنیم. لَم أَعبُد رَبَّاً لَم أَرَهُ2
را به علم به مفاهیم کلیه مثل علوم خود حمل می‌نماییم! آیات لقاء الله را به لقای روز جزا محمول می‌داریم. لی مع الله حاَلة3 را به حالت رقت قلب برای مثال حمل می‌کنیم وَارزُقنِی النَّظَر اِلی وَجهِک الکَرِیم 4 و آن همه سوز و گدازهای اولیا از درد فراق، به فراق حورالعین و طیور بهشتی حمل می‌کنیم! و این نیست جز این که چون ما مرد این میدان نیستیم و جز حظّ حیوانی و جسمانی چیز دیگر نمی‌فهمیم، همه معارف را منکر می‌شویم.»5
آری، بنا به فرمایش حضرت امام(رحمه الله)، از همه این ها بدتر، آن است که با این کارها، باب معارف را بر خود مسدود می‌کنیم و از طلب حقیقی این راه و انوار الهیه باز می‌مانیم و محروم می‌شویم. پس انکار همان و عدم استفاده نیز همان. اگر گفتیم این ها سحر و افسون و اسطوره است، دیگر اجازه نخواهند داد که از آنان دنباله روی کنیم. بدتر از آن، چشم و گوش خود را نیز می‌بندیم که مبادا سخن حق بشنویم. پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله) وقتی قرآن را تلاوت می فرمود، فردی هم چون ولید تحت تأثیر جاذبه‌ی قرآن قرار می گرفت. او از فصحاء و بلغای عرب در عصر جاهلیت بود، از همین رو، دانست که قرآن امر عادی و زمینی نیست و گفت:
«اِنَّ لَهُ لَحَلاوَةً وَ اَنَّ عَلَیهِ لَتَلاوَةً... وَ اِنَّهُ لَیَعلُو وَلا یُعلی»6 وقتی ابوجهل این گفته را شنید، گفت: تو هم رفتی؟! و وسوسه خود را شروع کرد. ولید نیز متأثر شد و مقابل پیامبر قرار گرفت و قرآن در وصف او می‌فرماید: همواره در اندیشه بود که چگونه پیامبر (صلی الله علیه و آله) را از پیشرفت باز دارد: «انَّهُ فَكَّرَ وَقَدَّرَ فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ»7 ؛
آری، اندیشید و سنجید، پس کشته بادا، چگونه سنجید؟
گاهی انسان، خودش را از شنیدن حرف حق محروم می‌کند.
نقل می‌کنند مرحوم حاج آقا حسین قمی از مشهد به تهران آمد و فرمود: می‌خواهم رضا شاه را ببینم. این امر مصادف با جریان کشف حجاب و خلع لباس روحانیون بود. وقتی به رضا شاه خبر دادند، گفت: نه، او تند است و من و او با هم کنار نمی‌آییم.
ممکن است کار انسان به جایی بکشد که فقط در لاک خود باشد و حتی توفیق شنیدن حرف حق را هم نداشته باشد. از طرف دیگر، کسانی هستند که وقتی به خدا متصل شدند، نه تنها طالب حرف حقّ هستند، بلکه طالب خود حقّ و منتظر لقای او نیز هستند.
باید بسیار مراقب باشیم که مبادا مقامات بزرگان دین را انکار کنیم. حضرت امام نمونه هایی از برخورد با بزرگان و اولیا را نقل می‌کند که نشان می‌دهد مردم«اَعداءُ ما جَهِلُوا»8 هستند، چون نمی‌دانند، انکار می‌کنند. برخی از این شکوه ها چنین است:
اگر یکی از حقایق را از لسان عارف شوریده یا سالک دل سوخته یا حکیم متألهی بشنویم، چون سامعه‌ی ما تاب شنیدن آن ندارد و حبّ نفس مانع شود که به قصور خود حمل کنیم، فوراً او را مورد همه طور لعن و طعن و تکفیر و تفسیقی قرار می‌دهیم و از هیچ غیبت و تهمتی نسبت به او فروگذار نمی‌کنیم. کتاب وقف می‌کنیم و شرط استفاده از آن را قرار می‌دهیم که روزی صد مرتبه لعن به مرحوم ملا محسن فیض کنند. جناب صدر المتألهین را که سرآمد اهل توحید است، زندیق می‌خوانیم و از هیچ گونه توهینی درباره‌ی او دریغ نمی‌کنیم.9
در مورد ملا صدرا نقل شده است که وقتی از کهک به قم آمد، بعد از زیارت فردی را دید که پس از خواندن نماز دست بلند کرده و پی در پی به صدر المتألهین لعن می‌فرستد. ایشان می‌پرسد: ببخشید! ملا صدار چه کار کرده و جرمش چیست که چنین لعنش می‌کنی؟ گفت: با من کاری نکرده، ولی قائل به وحدت وجود است، بنابراین، کافر است و کافر را باید لعن کرد. سپس فرمود: آیا مشکل او همین است؟ گفت: آری. فرمود: پس هرچه می‌خواهی لعنش کن!
حضرت امام (رحمه الله) می‌فرماید:
از تمام کتاب‌های آن بزرگوار- ملاصدرا- مختصر میلی به مسلک تصوف ظاهر نشود، بلکه کتاب کسر اصنام الجاهلیه فی الرد علی الصوفیه10
نوشته- با این حال- او را صوفی بَحت می‌خوانیم. کسانی که معلوم الحال هستند وبه لسان خدا و رسول (صلی الله علیه و آله) ملعون‌اند، می‌گذاریم، کسی را که با صدای رسا داد ایمان به خدا و رسول و ائمه‌ی هدی (علیهم السلام) می‌زند، لعن می‌کنیم! من خود می‌دانم که این لعن و توهین ها به مقامات آن‌ها ضرری نمی‌زند، بلکه شاید به حسنات آن‌ها افزاید و موجب ارتفاع درجات آن ها گردد، ولی این ها برای خود ما ها ضرر دارد و چه بسا باشد که باعث سلب توفیق و خذلان ما گردد.
---------------
1. «ندیدم چیزی را مگر آن که خدا را همراه آن و پیش از آن و در آن دیدم». اسفار، ج 1، ص117
2. «ما کُنتُ اَعبُدُ رَبَّاً لَم اَرَهُ؛ پروردگاری که ندیدم نپرستیدم» اصول کافی، ج1،ص97
3. «لَی مَعَ للهِ وَقتٌ(حالُ) لا یَسَعُهُ مَلَک مُقَرَّبٌ وشلا نَبِیُّ مُرسَلٌ؛ مرا با خداوند حالتی است که هیچ ملک مقرب و نبی مرسلی نمی تواند آن را تحمل کند» (بحار الانوار، همان)
4. «وَاسَئلُکَ لذَّهَ النَّظرِ اِلی وَجهِک الکَریمِ؛ از تو می خواهم دیدار وجه کریمت را روزی ام گردانی» (همان، ج95، ص359
5. شرح چهل حدیث، 455 و 456
6. الانوار، ج9، ص167
7. مدثر، آیات 18 و19
8. دشمنان آن‌چه نسبت به آن نادان‌ند.
9. شرح چهل حدیث، ص456
10. یعنی: شکستن بت های جاهلیت در ردّ فرقه‌ی تصوف

وصيت نامه ي سيد علي آقاي قاضي (ره)

بسم الله الرحمن الرحيم

الحـمـد لله الذى لا يـبقى الا وجهه و لا يدوم الا ملكه و الصلوة و السلام على خاتم النبيين الذى هـو البـحـر و الائمة الاطهار من عترته جواريه و فلكه ، صلى الله عليه و عليهم ما سلك سلكه و نسك نسكه .
و بـعـد، وصـيـت از جـمـله سـنـن لازمـه است و بنده عاصى ، على بن حسين الطباطبايى چندين مـرتـبه وصيت نامه نوشته ام و اينكه در اين تاريخ كه روز چهارشنبه ، دوازدهم ماه صفر سـنـه هـزار و سـيـصـد و شـسـت و پـنـج (1365) اسـت و ايـن وصـيـت نـامـه دو فـصـل اسـت: يـك فـصل در امور دنيا و فصل ديگر در امور آخرت است. مقدم دارم ذكر دنيا را چنان كه حق - تبارك و تعالى - در خلقت و ذكر آخرت مقدم داشته است.
ديـگـر آنـ كـه از جـمـله قـروض، پـنـجـاه تـومـان اسـت كـه مال الوصية عليين رتبت، حاج سيد قريش قزوينى است و بعد از ايشان به حاجى امام قلى رسيده است و از حاجى قلى به والد حقير رسيده است - رضوان الله عليهم اجمعين . اين وجه بايد در دست كسى كه اهليت آن را داشته باشد برسد كه در دهه ي محرم از فايده شرعيه آن عـزادارى بـكـنـد، چـيـزى از آن بـه روضـه خـوان بـرسـد، بـه چـاى و قـهـوه و امثال اين صرف نشود- ان شاء الله تعالى .

و اگر شخص ديگرى را معرفى كردم، در حاشيه ي همين وصيت نامه مى نويسم و بعد از اين اگر تغيير و تبديل به نظر رسيد، در ذيل ورقه نوشته مى شود.

و فـصـل دوم در امـور آخرت و عمده ي آن ها توحيد است . خداى تعالى مى فرمايد: ان الله لا يـغـفر ان يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء (نساء 48) همانا خداوند شرك به خود را نمى بخشد و جز آن را براى هر كه بخواهد مى بخشد. و اين مطلب حقيقتش به سـهـولت بـه دسـت نـمـى آيـد و از اولادهـاى بـنـده كـسـى تـا حال مستعد تعليم آن نديده ام و از رفقا هنوز وصى آخرتى معين نكرده ام كه شما را به پـيـروى او امـر كـنـم . عـجـالتـا ايـن شـهـادت را از بـنـده تحمل نماييد:

اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له كما شهد الله لنفسه و ملائكته و اولوا العلم من خلقه لا اله الا هو العزيز الحكيم الها واحدا احدا صمدا لم يتخذ صاحبة و لا ولدا و لا شريك له فـى الوجـود و لا فـى الالوهـيـة و لا فـى العـبـوديـة و اشـهد الله سبحانه و ملائكته و انـبـيـاءه و سـمـاءه و ارضـه و مـن حضرنى من خلقه و ما يرى و لا يرى و اشهدكم يا اهلى و اخوانى على هذه الشهادة بل كل من قرا هذا الكتاب و بلغه شهادتى و اتخذكم جميعا شاهدا و اشـهـد ان محمدا عبده و رسوله جاء بالحق من عنده و صدق المرسلين و ان اوصياءه من عترته اثنا عشر رجلا اولهم اميرالمؤ منين على بن ابى طالب و آخرهم الامام منتظر لدولة الحق و انه يـَظـهـر و يُظهر دين الحق - صلى الله عليه و عليهم - و اشهد ان البعث حق و النشور حق و كـلمـا جـاء بـه رسول الله او قاله اوصياؤ ه - صلى الله عليه و عليهم - حق لا ريب فيه . اسـال الله المـوت عـلى هـذه الشـهـادة و هـو حـسـبـنـا جـمـيـعـا و نـعـم الوكيل . الحمد لله رب العالمين .

امـا وصـيـت هـاى ديـگـر، عـمـده ي آن هـا نماز اسـت. نـمـاز را بـازارى نـكـنـيـد، اول وقـت بـه جـا بـيـاوريـد بـا خضوع و خشوع ! اگر نماز را تحفظ كرديد، همه چيزتان مـحـفـوظ مـى مـاند و تسبيحه صديقه كبرى سلام الله عليها و آية الكرسى در تعقيب نماز تـرك نـشـود؛... واجـبـات اسـت و در مـسـتـحبات تعزيه دارى و زيارت حضرت سيدالشهداء مسامحه ننماييد و روضه ي هفتگى ولو دو سه نفر باشد، اسباب گشايش امور است و اگر از اول عـمـر تـا آخرش در خدمات آن بزرگوار از تعزيت و زيارت و غيرهما به جا بياوريد، هـرگـز حـق آن بـزرگـوار ادا نـمـى شـود و اگـر هـفـتـگـى مـمـكـن نـشـد، دهـه اول محرم ترك نشود.

ديـگـر آنـ كـه، اگـر چـه ايـن حرف ها آهن سرد كوبيدن است، ولى بنده لازم است بگويم: اطـاعـت والدين، حسن خلق، ملازمت صدق، موافقت ظاهر با باطن و ترك خدعه و حيله و تقدم در سلام و نيكويى كردن با هر برّ و فاجر، مگر در جايى كه خدا نهى كرده. اين ها را كه عـرض كـردم و امـثـال ايـن  هـا را مـواظـبـت نـمـايـيـد! الله الله الله كـه دل هيچ كس را نرنجانيد!

تا توانى دلى به دست آور               دل شكستن هنر نمى باشد

و عن تقرير الاحقر، على بن الحسين الطباطبايى

 

*در زيـر وصـيت نامه، مرحوم سيد هاشم حداد، آيت الله شيخ عباس هاتف قوچانى ، آيت الله سـيـد جـمـال مـوسـوى گـلپـايـگانى و آيت الله عبدالنبى عراقى آن را تاييد نموده و به درستى آن گواهى داده اند.

صفات اولیاء خدا

 
 

از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم روايت شده كه فرمود: آيا مى دانيد كه اندوه و تفكر من در چيست و اشتياقم به چيست ؟

يارانش گفتند: نه ، اى رسول خدا! ما هيچ چيز از اين موضوع ندانيم ، ما را از اندوه و تفكر و اشتياق خود خبر ده .

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: إنشاءالله خبر مى دهم . سپس آهى دردناك كشيد و فرمود: آه ، چقدر مشتاق ديدار برادران خودم هستم كه پس از من مى آيند.

ابوذر گفت : اى رسول خدا! مگر ما برادران شما نيستيم؟

فرمود: نه ، شما ياران منيد، ولى برادرانم پس از من مى آيند، شأن آنان مثل شأن انبياست ، آنان گروهی اند كه براى رضاى خدا از پدران و مادران و برادران و خواهران و تمام خويشان خود مى گريزند، مال را براى خدا واگذارند و خود را جهت تواضع در برابر خدا زبون سازند، در شهوات و زيادى هاى دنيا رغبت نكنند، و چون غريبان در يكى از خانه هاى خدا گرد آيند، مى بينى كه از بيم آتش و دوستى بهشت محزون و دلتنگند، چه كسى از قدر و منزلت آنان نزد خدا باخبر است؟

هيچگونه رابطه خويشى و مالى با يكديگر ندارند كه بدان سبب به هم حسد برند، به يكديگر از پدر و مادر نسبت به فرزند و از برادر نسبت به برادر مهربانترند. آه ، چقدر مشتاق ديدارشان هستم!

و در راه رضاى خداوند خود را از زحمت دنيا و نعمت هاى آن آسوده ساخته تا جان خود را از عذاب هميشگى نجات بخشيده و داخل بهشت گردند.

و بدان اى اباذر! كه هر كدام از آنان را پاداش هفتاد نفر از كسانى كه در جنگ بدر شركت داشته اند، مى باشد.

اى اباذر! هر كدام از آنان نزد خداوند از هرچه كه خداوند بر روى زمين آفريده، گرامى تر است .

اى اباذر! دلشان با خدا و عملشان براى خداست. و اگر يكى از آنان بيمار شود پاداش عبادت هزار سال كه روزها روزه و شبها به نماز باشد براى اوست .

اى اباذر! اگر خواهى برايت بيفزايم؟ گفتم : آرى اى رسول خدا، براى ما بيفزا.

فرمود: هرگاه يكى از آنان بميرد گويا هر كه در آسمان دنياست مرده است به خاطر فضل و كرامتى كه نزد خداوند دارد. و اگر خواهى برايت بيفزايم؟ گفتم : آرى ، اى رسول خدا، برايم بيفزا.

فرمود: اى اباذر! اگر يكى از آنان را شپشى كه در لباس دارد آزار دهد پاداش چهل حج و چهل عمره و چهل كارزار و آزاد ساختن چهل بنده از اولاد اسماعيل عليه السلام براى او نزد خداوند خواهد بود، و هر يك از آنان دوازده هزار نفر را در شفاعت خود داخل سازد.

گفتم : سبحان الله! و ديگران نيز گفتند: سبحان الله! تا چه اندازه خداوند به آفريدگان خود مهربان و دلسوز و كرامت بخش است!

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: آيا از سخن من تعجب مى كنيد؟ اگر بخواهيد برايتان بيفزايم؟ ابوذر گفت : آرى ، اى رسول خدا، برايمان بيفزا.

فرمود: اى اباذر! اگر يكى از آنان به يكى از شهوات و خواهش هاى دنيا ميل كند ولى صبر كند و به دنبال آن نرود، به خاطر آنكه اهلش از او درخواست كند پاداش برد، و چون غمگين شود و آهى كشد خداوند به هر نفسى كه مى كشد هزار هزار حسنه برايش بنويسد، و هزار هزار گناه از او پاك سازد، و هزار هزار درجه او را بالا برد. اى اباذر! اگر خواهى برايت بيافزايم؟ گفتم : آرى ، اى رسول خدا، برايم بيفزا.

فرمود: اگر يكى از آنان در رفاقت با ياران خود صبر پيشه كند و از آنان نبُرّد، و در گرسنگى و اندوه با آنان شريك بوده و صبر ورزد پاداش هفتاد نفر از كسانى كه در جنگ تبوك همراه من بوده اند، خواهد داشت .

و اگر خواهى برايت بيفزايم؟ گفتم : آرى اى رسول خدا، برايمان بيفزا.

فرمود: اگر يكى از آنان پيشانى خود را بر زمين نهد و چند بار (آه) بگويد، فرشتگان هفت آسمان از روى دلسوزى و شفقت بر او به گريه آيند، پس خداى متعال فرمايد: اى فرشتگان من! چرا مى گرييد؟ گويند: اى معبود و سرور ما! چگونه نگرييم و حال آنكه دوست تو در زمين از روى درد ناله سر مى دهد و آه مى گويد. پس خداى متعال فرمايد: اى فرشتگان من ! شاهد باشيد كه من از بنده خودم به سبب آن كه بر رنج و سختى صبر نموده و راحتى نمى جويد راضيم ، فرشتگان گويند: اى معبود و سرور ما! پس از اين سخنى كه فرمودى هرگز شدت و سختى به بنده و دوست تو زيانى نتواند رساند، خداى متعال فرمايد: اى فرشتگان من ! دوست من در نزدم مانند يكى از پيامبران من است ، و اگر دوستم مرا بخواند و براى آفريدگانم شفاعت كند شفاعت او را براى بيش ‍ از هفتاد هزار نفر مى پذيرم . و براى بنده و دوست من در بهشت من هر چه آرزو كند فراهم است .

اى فرشتگان من! به عزت و جلالم سوگند، من از هر كس به دوست خودم مهربانترم ، و من براى او از مال براى تاجر و كسب براى كاسب بهترم ، و دوست من در آخرت عذاب نبيند و بيمى بر او نيست .

سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: خوشا به حال آنان .

اى اباذر! اگر يكى از آنان در ميان ياران خود دو ركعت نماز گزارد برتر است از مردى كه به اندازه عمر نوح عليه السلام خداوند را در كوه لبنان عبادت كند. و اگر خواهى برايت بيفزايم؟

اى اباذر! اگر يكى از آنان تسبيحى گويد براى او بهتر است از اينكه همه كوه هاى دنيا براى او طلا گردد. و يك نگاه به يكى از آنان نزد من از نگاه به خانه كعبه محبوبتر است .

و اگر يكى از آنان در ميان ياران خود در حال سختى جان دهد پاداش كسى را كه در ميان ركن و مقام كشته شده باشد خواهد داشت و نيز پاداش كسى را كه در حرم خدا مرده باشد، و هر كس ‍ در حرم خداوند بميرد، خداوند متعال او را از ترس و وحشت روز قيامت در امان داشته و به بهشتش برد.

و اگر خواهى برايت بيفزايم اى اباذر؟ گفتم : آرى ، اى رسول خدا.

فرمود: گروهى كه در پيشگاه الهى مقصرند و پشتشان از بار گناهان سنگين شده است در حضور آنان مى نشينند، پس از نزد آنان بر نخيزند جز اين كه خداوند بر آنان نظر رحمت اندازد پس به ايشان رحم آورد و گناهانشان را بيامرزد، به خاطر كرامتى كه آنان نزد خداوند دارند.

سپس فرمود: مقصر از آنان نزد خداوند از هزار كوشاى غير آنان برتر است .

اى اباذر! خنده شان عبادت و شاديشان تسبيح و خوابشان صدقه و نفس هايشان جهاد است ، و خداوند روزى سه مرتبه به آنان نظر افكند، اى اباذر! من خيلى مشتاق آنانم .

سپس فرمود: خداوندا، آنان را محفوظ بدار و بر مخالفتشان پيروز كن و دست از ياريشان مدار و روز قيامت چشم مرا به ديدارشان روشن ساز؛ "آگاه باشيد اولياى خدا، نه ترسى دارند و نه اندوهگین مى ‏شوند" (سوره یونس آیه 62).

نامه جوان به علامه طباطبایی

 

محضر مبارک نخبه الفلاسفه آیه الله العظمی جناب آقای طباطبائی ادام الله عمرکم ماشاءالله

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
کوتاه سخن آنکه جوانی هستم 22 ساله، ...چنین تشخیص می دهم که تنها ممکن است شما باشید که به این سؤال من پاسخ دهید. در محیط و شرایطی که زندگی می کنم، هوای نفس و آمال و آرزوها بر من تسلط فراوانی دارند و مرا اسیر خود ساخته‌اند و سبب آن شده‌اند که مرا از حرکت به سوی الله،
و حرکت در مسیر استعداد خود بازداشته و می‌دارند. درخواستی که از شما دارم، برای من بفرمایید بدانم به چه اعمالی دست بزنم تا بر نفس مسلط شوم و این طلسم شوم را که همگان گرفتار آنند بشکنم و سعادت بر من حکومت کند؟
یادآور می شوم نصیحت نمی خواهم و اِلّا دیگران ادعای نصحیت فراوان دارند.دستورات عملی برای پیروزی لازم دارم. همان گونه که شما در تحصیلات خود در نجف پیش استاد فلسفه داشتید، همان شخصی که تسلط به فلسفه اشراق داشت. (مسموع است).
باز هم خاطرنشان می سازم که نویسنده با خود فکر می کند که شفاهاً موفق به پاسخ این سؤال نمی شود. وانگهی شرم دارم که بیهوده وقت گرانمایه شما را بگیرم. لذا تقاضا دارم پدرانه چنانچه صلاح می دانید و بر این موضوع می­توانید اصالتی قائل شوید مرا کمک کنید. در صورت منفی بودن، به فکر ناقص من لبخند نزنید و مخفیانه نامه را پاره کنید و مرا نیز به حال خود واگذارید. متشکرم.
امضا 1355/10/23



جواب علامه به نامه جوان

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیکم
برای موفق شدن و رسیدن به منظوری که در پشت ورقه مرقوم داشته اید لازم است همتی برآورده،
توبه ای نموده، به مراقبه و محاسبه پردازید. به این نحو که هر روز که طرف صبح از خواب بیدار می شوید قصد جدی کنید که در هر عملی که پیش آید، رضای خدا - عز اسمه - را مراعات خواهم کرد. آن وقت در سر هر کاری که می خواهید انجام دهید، نفع آخرت را منظور خواهید داشت، به طوری که اگر نفع اخروی نداشته باشد انجام نخواهید داد، هر چه باشد. همین حال را تا شب، وقت خواب ادامه خواهید داد و وقت خواب، چهار پنج دقیقه ای در کارهایی که روز انجام داده اید فکر کرده، یکی یکی از نظر خواهید گذرانید. هر کدام مطابق رضای خدا انجام یافته شکری بکنید و هر کدام تخلف شده استغفاری بکنید. این رویّه را هر روز ادامه دهید. این روش اگر چه در بادی حال سخت و در ذائقه نفس تلخ می باشد ولی کلید نجات و رستگاری است و هر شب پیش از خواب اگر توانستید سور مسبحات یعنی سوره حدید و حشر و صف و جمعه وتغابن را بخوانید و اگر نتوانستید تنها سوره حشر
را بخوانید و پس از بیست روز از حال اشتغال، حالات خود را برای بنده در نامه بنویسید. ان شاء الله موفق خواهید بود. والسلام علیکم.محمد حسین طباطبایی

دعایی که اجابتش قطعی است


دعایی که اجابتش قطعی است!



آیت الله بهجت رحمةالله علیه، در پاسخ به سۆالی فرمودند: برخی گمان می‌کنند که دعا، کار پیرزن‌ها و پیرمردها و عجزه [ناتوانان] است، آن‌ها که نمی‌توانند در میدان جنگ و جهاد شمشیر بزنند؛ ولی معلوم می‌شود مسئله از این بالاتر است.




در روایت درباره شرایط استجابت دعا آمده است: «من دعا و هو لایحس سوی الاجابة استجیب له»، یعنی هر کس دعا کند و جز اجابت احساس نکند، دعایش مستجاب می‌شود.
ایشان در ادامه می‌فرمایند: گویا حالتی در ما پیدا شده شبیه به یاس از اجابت، که دعای ما فقط به زبان و لقلقه‌ی لسانی است؛ نه دعای برخاسته از دل مطمئن و امیدوار به اجابت. قلب متقین و دل شکسته‌ای می‌خواهد که دعایش مثل تیر به هدف برسد، به گونه‌ای که دعا کنیم و اجابت آن را بفهمیم و یا حداقل به ما وعده‌ی استجابت آن را بدهد، ولو بعد از چهل سال، همچنان که درباره حضرت یعقوب علیه‌السلام ظاهر دارد [محقق شد].
بنابراین فرموده آیت‌الله بهجت، آن دعایی مستجاب است که دعا کننده در آن مطمئن به اجابت باشد و این امر به قول ایشان قلب متقین و دل شکسته می‌خواهد. (کتاب پرسش‌های شما و پاسخ‌های آیت‌الله بهجت، جلد دوم)
در حدیث قدسی آمده است که چون موسی (علیه السلام) از خدا پرسید در کجا بیشتر می‌توان یافت؟ در جواب آمد : «انی عند القلوب المنکسره و القبور المندرسه؛ من در دل‌های شکسته و نزد قبرهای کهنه‌ام.»

مناجات  عارف کامل اقا میرزا جواد اقا ملکی تبریزی

مولاي من!

مامي خنديم اما اين خنده فقط بر لبان ما نقش مي بندد زيرا که در دلهاي ما آتشفشاني از سنگهاي گداخته حسرت نهفته است.

حسرت يک نگاه ....

حسرت سيراب شدن د ردرياي چشمهايت و حسرت شنيدن سخنان حکيمانه ات.

حبيبا !

چطور از اثر محبتت در زندگيم سخن بگويم و در حالي که دانه هاي عشقت هنگامي در قلبم کاشته شد که به من درس خداشناسي مي دادي وقتي که ذرّه کوچکي بودم، در قبل از اين عالم.

و واضحتر بگويم.

سيدي !

کوچکترين تشعشع از اثرات محبتت در زندگيم متلاشي شدن همه وجودم و توجه همه قلبم و خير دنيا و آخرت برايم.

به اميد آن روزي بيايي و به سرماي غربت و تاريکي جهل و زشتي ظلم خاتمه دهي . زيرا که زيبايي و خوبي جز با وجودتو معنا نمي شود.

آقايم! بلاها زياد مطالب پوشيده برملا گرديده وفقط به شما شکايت می کنم.

آقايم جدايی و هجران تو از همه اين سختيها سخت تر است زيرا بلا به همراه تو نعمت واذيت در مقابل ديدگان تو راحت است.

آقايم و از من انتقام بگير ! اگر اين انتقام مرا به تو نزديک می نمايد .فدايت گردم در آن شتاب کن . و در هر حال تو به من از خودم سزاوارتری .زيرا اگر تو نباشی من هم نخواهم بود آقايم آنگاه که درباره رسيدن ووصل شده به شما ولذت ديدار شما می انديشم ودر مورد احوال کسانی که آنها را به پناه خود نزديک نموده به آنان احسان کرده مشرف به ديدار جمالت نموده با تعليم خود آنان را بزرگ داشته.
با نوشانيدن جامهای توحيد بر آنان منت گذاشته وشرافت آمدن در محفل اهل توحيد را به آنان کرامت نمودی تامل می کنم نزديک است قلبم از حسرت شکافته شده و از غيرت دوتکه شود آه آه وای بر قلب کسی که مثل من باشد آقايم خواهان شما با ساير مشتاقين فرق دارد زيرا زيبايی تو قابل مقايسه با زيبايی ساير معشوقها نبوده وبزرگی تو مانند ديگر بزرگيها نمی باشد به اين جهت که شما محبوبی هستی که علت ايجاد خواهان ودوست دار خود بوده واو در هرحال و هر کاری به شما احتياج دارند ولی ديگران چنين نيستند.

بلکه در عالم محسوسات زيبايی وجود ندارد مگر اينکه مظهر گوشه ای از زيبايی شما وبزرگيی نيست مگر ناشی از يکی از آثار بزرگی شما. زيرا زيبايی شما مظهر زيبايی خداوند زيبا وزيبايی ديگران از مظاهر زيبايی شماست.

از عالم عارف کامل

آيت الله حاج ميرزا جواد آقا ملکی تبريزی



توصیه ای از بهجت خوبان


ترك واجبات و ارتكاب محرّمات، حجاب و نِقابِ ديدار ما از حضرت غائب ـ عليه السّلام

كجا رفتند كسانى كه با صاحب الزمان ـ عليه السّلام ـ ارتباط داشتند؟

ما خود را بيچاره كرده ايم كه قطع ارتباط نموده ايم و گويا هيچ چيز نداريم، آيا آنها از ما فقيرتر بودند؟!

اگر بفرماييد: به آن حضرت دسترسى نداريم؟


جواب شما اين است كه:

چرا به انجام واجبات و ترك محرّمات ملتزم نيستيد، و او به همين از ما راضى است؛

زيرا:

« أَوْرَعُ النّاسِ مَنْ تَوَرَّعَ عَنِ الْمـُحَرَّمَاتِ. »(1)پرهيزگارترين مردم، كسى است كه از كارهاى حرام بپرهيزد.

ترك واجبات و ارتكاب محرّمات، حجاب و نِقابِ ديدار ما از آن حضرت است.




1.مشابه: كافى، ج 2، ص 77؛ من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 358؛ وسائل الشيعه، ج 15، ص 245، 246، 260؛ مستدرك الوسائل، ج 11، ص 268، 282 و... در همه ى اين روايات كسى كه از كارهاى حرام پرهيز مى كند، از پرهيزگارترين مردمان شمرده شده است، نه پرهيزگارترين مردم.منبع: وب سایت آیت الله بهجت ره


مرتاضان هندی چگونه به رموز خفیه واسرار غیبیه پی میبرند

چگونه مرتاضان هندی به رموز خفیّه و اسرار غیبیّه عالم پی میبرند.

روح مجرد، ص: 625

يكى از همراهان روزى از حضرت آقا حاج سيّد هاشم سوال كرد: به تحقّق پيوسته است كه بعضى از مرتاضان گاو پرست هندى در برابر گاو مودّب‏

روح مجرد، ص: 626

مى‏ايستند و بدان گاو توجّه مى‏كنند و از حركات و سكنات آن گاو خبر از غيب ميدهند. مثلًا يكبار كه گاو دمش را به سمت راست حركت داد، إخبار ميدهند از انقلاب و خونريزى در آن طرف كره زمين و يا در أقصى نقطه مغرب، و سپس معلوم مى‏شود اين اخبار كاملًا صحيح و محقّق بوده است. چه ربط و ارتباطى ميان حركت دم گاو و آن حادثه وجود دارد؟!

آيا حركت دم گاو سبب آن حادثه است؟! و يا هر دو مسبَّب از سبب ثالثى ميباشند؟! و يا اين حركت، حاكى از آن واقعه است؟!

ايشان فرمودند: هيچيك از اينها نمى‏باشد، بلكه از جهت ربط و ارتباط قويم همه موجودات عالم به يكدگر است؛ و چون آن مرتاض خود را به درجه كشفِ وحدت نظامِ رابطى عالم رسانيده است، از هر حركت و سكونى گرچه بسيار بى اهمّيّت باشد ميتواند خبر از جميع تغييرات و تبديلات و حركتها و سكونهاى عالم بدهد. و اين اختصاص به دُم هم ندارد؛ از حركات پاهايش و دستهايش و بدنش و چشمها و گوشهايش هم ميتواند عين اين خبر را بدهد.

و اختصاص به گاو پرست و گاو هم ندارد. با هر حركت بلبلى، و تكان خوردن گلى، و سرازير شدن آبى، و باد و بارانى، و طلوع و غروبى، ميتوان از اين خبرها را داد. زيرا نظام مديريّت و عالم امر جهان، يكى بيش نيست؛ و در هر لحظه آن نظام و امر وُحْدانىّ موجب تغيير و تبديل تمام ذرّات عالم ميگردد. و در اينصورت با مشاهده و كشف آن نظام، تمام وقايع و حوادث مشهود مى‏باشد؛ و با مشاهده هر تغييرى، بواسطه ارتباط مستقيم و غير قابل تبدّلش با آن نظام ميتوان به هر يك از تغييرات ديگر در اين نظام پى برد.

غاية الامر چون مرتاض گاو پرست بواسطه رياضات نفسانيّه خود، با روح كلّى گاو ربط پيدا كرده است، نفسش با آن نظام واحد از راه نفوس گاو رابطه برقرار كرده است و از دريچه و شبكه گاو به اين رموز مخفيّه و أسرار غيبيّه‏

روح مجرد، ص: 627

پى مى‏برد. فى المثل اگر كسى بلبل بپرستد، كبوتر بپرستد، و يا گربه و كلاغ را بپرستد، و يا ستارگان و خورشيد و ماه را بپرستد؛ از آن راهها و طُرُق به نفوس كلّيّه آنها و بالاخره به آن نظام وُحدانىّ پى مى‏برد و مطّلع ميگردد و خبر ميدهد.

امّا چون انسان اشرف مخلوقات است، نبايد نفس خود را فانى در نفوس پائين‏تر از خود و يا مثل خود بنمايد. چرا كه اين فناء مستلزم سقوط و انحطاط درجه انسانيّت او ميگردد. لهذا گاو پرستى و ستاره‏پرستى و سنگ‏پرستى و امثالها، در اين شريعت كامله ممنوع است. انسان نمى‏تواند ملائكه را بپرستد، چون وجود آنها از انسان ضعيف‏تر است. [1] و نمى‏تواند جنّيان را بپرستد به همين دليل‏

__________________________________________________

[1] در «صحيفه كامله سجّاديّة» در فقره 11 از دعاى چهل و چهارم گفتارى است كه دلالت بر أفضليّت انسان از ملائكه دارد:

وَ أنْ نَتَقَرَّبَ إلَيْكَ فيهِ مِنَ الاعْمالِ الزّاكيَةِ بِما تُطَهِّرُنا بِهِ مِنَ الذُّنوبِ، وَ تَعْصِمُنا فيهِ مِمّا نَسْتَأْنِفُ مِنَ الْعُيوبِ؛ حَتَّى لا يورِدَ عَلَيْكَ أحَدٌ مِنْ مَلئِكَتِكَ إلّا دونَ ما نورِدُ مِنْ أبْوابِ الطّاعَةِ لَكَ وَ أنْواعِ الْقُرْبَةِ إلَيْك!

«و ما در ماه رمضان با أعمال رشد و نموّ دهنده خود به سوى تو تقرّب جوئيم به آنچه كه ما را از گناهان پاك كند، و از عيوبى كه از اين به بعد به آن آلوده شويم محفوظ دارد؛ تا به حدّى كه هيچيك از فرشتگان تو در ابواب گوناگون اطاعت و انواع مختلف قربت نتوانند در محضر تو چيزى را بفرستند مگر آنكه پايين‏تر باشد از آنچه ما در محضر تو ميفرستيم.»

و آية الله حاج شيخ أبو الحسن شعرانى رضوانُ الله عليه در شرح خود بر «صحيفه» در شرح فقره 56 از دعاى 45 در تعليقه شماره 1، ص 159 و 160 اينطور مرقوم داشته‏اند:

از اين سخن توان دانست كه: پيغمبر صلّى الله عليه و آله افضل از ملائكه مقرّبين و انبياى مرسلين است. زيرا كه اگر ملائكه افضل بودند، درود بيش از ملائكه براى كسيكه در مقام پست‏تر است جائز نباشد و خلاف حكمت بود. و در نظر اهل معرفت نيز مقام انسان كامل افضل است. و مذهب قاطبه اهل اسلام اين است. و بر بعضى معتزله چون زمخشرى كه فرشتگان را افضل دانند طعن‏ها زدند. و اللهُ العالِم- انتهى.

و حقير در ج 1 از «معاد شناسى» مجلس اوّل، ص 8 تا ص 10، از دوره علوم و معارف اسلام، درباره افضليّت انسان از ملائكه مطالبى را ذكر نموده‏ام.

روح مجرد، ص: 628

انسان نمى‏تواند انسان ديگرى را بپرستد و در وى فانى شود؛ زيرا اين موجب كمال او نمى‏گردد. كمال وقتى است كه معلول در علّت، و موجود ضعيف در موجود قوىّ فانى شود. و انسان هر چه هم پست باشد، انسان است؛ و انسان ديگر هر چه هم شريف باشد مثل انبياء و ائمّه و اولياءِ خدا باز هم انسان است. و لهذا فناى در نفوس اينان ممنوع و پرستش هر انسانى انسان دگر را، حرام شمرده شده است.

مگر آنكه نفوس مطهّره آدمى آيه و آئينه و شبكه براى ذات اقدس حقّ قرار گيرد؛ در اينصورت پيروى، پرستش ايشان نيست، پرستش خداست. و فناء در ذات ايشان نيست، فناء در ذات خداست.

انسان چون خليفة الله است و هيچ حدّى نمى‏تواند وى را محدود كند، فقط قابل فناء در ذات اقدس احديّت است؛ و پرستش و فناء در غير ذات مقدّس او محرّم و ممنوع گرديده است، امّا فناى در ذات خدا نهايت مطلوب است.

به همين دليل افراد متعبّد و متهجّد و صائم و مؤمن حقيقى و شيعه واقعى كه از مراحل اخلاص گذشته و در مرتبه خلوص واقع شده‏اند و به فناى فى الله رسيده‏اند، همه شكل و شمايل ظاهرى آنها هم زيبا و جميل ميگردد. همه انسانهاى نورانى و حَسن و نيكو صورت ميگردند. چون به مقام و درجه انسان واقعى خود رسيده‏اند و آنرا حائز گشته‏اند، و سيماى حقيقى خود را بازيافته‏اند.

امّا مردمى كه گاو پرست و يا خورشيد پرست و ستاره‏پرست مى‏باشند، و همچنين بقيّه اصناف و انواع از فانيان در ذوات، چهره شان زشت و كريه المنظر و بدون نور و نورانيّت و گرفته مى‏شود؛ گرچه به رياضتها در دين خودشان مشغول شوند و بخواهند تطهير نفوسشان را بنمايند. به علّت آنكه آن تطهير در

روح مجرد، ص: 629

حقيقت تطهير نيست؛ نفوس را به صورت و شمايل نفوس غير انسانى در آوردن است. بنابراين سيماها و چهره‏ها از سيما و چهره انسانى تبديل به غير پيدا مى‏نمايد.

اين يك تفاوت ميان گاو پرستان و ستاره پرستان، با انسان خدا پرست بود كه با توجّه به آنچه گفته شد، خوب مشهود ميگردد.

يك تفاوت ديگر آنكه: علوم و احاطه و تجرّد آنها كلّى نمى‏گردد. و از نفوس حيوانيّه و يا فلكيّه و يا جماديّه كه در آن مَحو و فانى شده‏اند بالاتر نميرود و تجرّد بيشترى را نمى‏يابد. فلهذا علومشان هيچگاه علوم توحيدى و معارف الهى نمى‏گردد. امّا انسان خدا پرست كه فانى در خدا مى‏شود، علومش كلّى بتمام معنى الكلمه مى‏شود. و تجرّدش بى نهايت صعود ميكند، و به حقائق توحيد و عرفان دست مى‏يابد.

پیش گویی های شاه نعمت الله ولی

 

پیش گویی های شاه نعمت الله ولی:

تمامی نسخه های چاپی دیوان شاه نعمت الله ولی چه قبل از انقلاب و چه پس از آن سانسور و تحریف شده و تنها نسخه خطی آن معتبر است. اشعار زیر به احتمال ، تنها بخشی از پیش بینی های شاه نعمت الله ولی محسوب میشوند :

قدرت کردگار می بینم حالت روزگار می بینم

از نجوم این سخن نمی گویم بلکه از کردگار می بینم

ازسلاطین گردش دوران یک به یک را سوار می بینم

از بزرگی ورفعت ایشان صفوی برقرارمی بینم

آخرپادشاهی صفوی یک حسینی به کار می بینم : (اشاره به شاه سلطان حسین)

نادری در جهان شود پیدا قامتش استوار می بینم

آخر عهد نوجوانی او قتل او آشکار می بینم

شهر تبریز را چوکوفه کنند شهر طهران قرار می بینم

ازشهنشاه ناصرالدین شاه شیونی بیم دار می بینم

در شب شنبه ماه ذیقعده تن او بر مزار می بینم

بعد از آن شه مظفرالدین را توبدان برقرار می بینم

شه چو بیرون رود زجایگهش
شاه دیگر بکار می بینم : ( رضا شاه )

چون فریدون به تخت بنشیند پسرانش قطار می بینم

هست فصل حجاب در عهدش
فصل را بی تبار می بینم

چون دو ده سال پادشاهی کرد
شهیش را تباه
می بینم

پسرش چون به تخت بنشیند
بوالعجب روزگار می بینم

بعد از آن شاهی از میان برود دولتی پایدار می بینم : ( آغاز حكومت...)

قصه ای بس غریب می شنوم غصه ای در دیار می بینم

شورو غوغای دین شود پیدا سربسر کارزار می بینم

غارت و قتل مردم ایران
دست خارج بکار می بینم

کُهنه رندی به کارِاهریمنی اندراین روزگار می بینم

رنگ یک چشم او به رنگ کبود خری بر خری سوار می بینم

هر قدم از خرش بود میلی دور گردون غبار می بینم

لشگراو بود زاصفاهان هم یهود و مجار می بینم

متّصف بر صفات سلطان است لیک من گرگ وار می بینم

کار و بار زمانه وارونه قحط ، هم ننگ و عار می بینم

عدل وانصاف در زمانه او همچو هیمه به نار می بینم

در زمانش وفا و عهد درست همچو یخ دربهارمی بینم

بس فرومایگان بی حاصل حامل کارو بارمی بینم

مذهب ودین ضعیف می یابم مُبتدع افتخار می بینم

ظلم پنهان ، خیانت وتزویر بر اعاظم شعار می بینم

اعتصاب و حساب در عهدش
سخت بی اختیار می بینم

ظلمت ظلم ظالمان دیار بیحد وبی شمار می بینم

ماه را روسیاه می بینم مهر را دل فکار می بینم

دولتِ مرد و زن رود به فنا حال مردم فکار می بینم

اندکی دین اگر بود آن روز در حد کوهسار می بینم


جنگ و آشوب و فتنه
و بیداد ازیمین و یسار می بینم

بر سر هر کوی و برزن نام او
زشت و خوار می بینم

در خراسان و مصر و شام و عراق فتنه و کارزار می بینم

دور ایشان تمام خواهد شد لشگری را سوار می بینم

نایب مهدی آشکار شود بلکه من آشکار می بینم

سیدی را ز نسل آل حسن سروری را سوار می بینم

جنگ او در میان افغان است لشگرش بیشمار می بینم


پادشاهی تمام دانایی سروری باوقار می بینم

بندگان جناب حضرت او سربسر تاجدار می بینم


عدل و دادی که می شود پیدا دولتش پایدار می بینم

هرکجا رو نهد به فضل اله
دشمنش خاکسار می بینم

تا چهل سال ای برادر من دور آن شهریار می بینم

بعد از این شاهی از میان برود
عالمی چون نگار می بینم : (به خاتمه رسیدن دوران و ظهور )

بعد از آن خود امام خواهد بود که جهان را مدار می بینم

صورت و سیرتش چو پیغمبر علم و حلمش شعار می بینم

جنگ سختی شود تمام جهان کوه و صحرا تباه می بینم

مردمان جهان ز دخت و پری جملگی در فرار می بینم

مر مسیح از سما فرود آید گور دجال زار می بینم : (بیرون كشیدن شریرترین کافران ازگور )

مهدی وقت و عیسیِ دوران هر دو را شهسوار می بینم

قایم شرع آل پیغمبر به جهان آشکار می بینم

از کمربند آن سپهر وقار تیغ چون ذوالفقار می بینم

سوی مشرق زمین طلوع کند قتل دجال زار می بینم

دین و دنیا ازاو شود معمور خلق ازاو بختیارمی بینم

هفت باشد وزیر سلطانم همه را کامکار می بینم

عاصیان از امام معصومم خجل و شرمسارمی بینم


گرگ با میش و شیر با آهو
در چرا هم کنار می بینم

در ألف و ثلاثین دوفران می بینم وزمهدی و دجال نشان می بینم : (ألف وثلاثین =سالهای هزاروسیصد هجری)

دین نوع دگر گردد و اسلام دگر این سرِ نهان است عیان می بینم

نقل از: http://www.cloob.com/club/post/show/clubname

معنای وحدت وجود از منظر علامه میرزا ابوالحسن شعرانی

معنای وحدت وجود این است که در عالم یک حقیقت موجود است و آن خداست، و موجودات دیگر قابل اینکه به آنها چیز گفته شود نیستند. گاهی مجازاً و گاهی حقیقةً این بیان در عرف و استعمال گفته می شود مثل اینکه جبرئیل فریاد زد: ” لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار”؛ یعنی در عالم یک جوانمرد پیدا نمیشود مگر علی، و یک شمشیر نیست مگر ذوالفقار. با اینکه در این ظاهر این سخن غلط به نظر می آید؛ چون مرد جوان در عالم بسیار است و شمشیر هم زیاد است، ولی چون گوینده می خواهد علی و ذوالفقار را بزرگ کند می گوید در مقابل علی هیچکس جوانمرد نیست، یا اگر ذوالفقار شمشیر است شمشیرهای دیگر آهن پاره است.

هلو هلوی مشهد، آب آبِ شاه، سیب سیبِ دماوند، به بهِ اصفهان به های دیگر به نیست، با اینکه به های دیگر هم به است و لیکن به خوبی بهِ اصفهان نیست. در این صورت ممکن است شخصی بگوید:

موجود در عالم یکی است آنهم خداست اینها دیگر موجود نیست؛ زیرا موجود آن است که اثر داشته و کار از او ساخته باشد. وقتی مقایسه می کنیم می بینیم که موجودات دیگر کاری نمیتوانند بکنند مگر به اذن خدا، حتی من که سخن بگویم یا چیز بنویسم به قدرت و توانایی است که خدا عطا کرده و مردی که غذا می خورد و راه می رود و کسب می کند و کارهای دیگر به اذن و اراده خداست، و با اینکه به اذن و اراده حق است هیچ کار از ما برنمی آید جز کارهای معدودی؛ امّا اثر وجودی حضرت حق بسیار است چنانکه آسمانها و زمین و کواکب و کوهها را آفریده و شب و روز را تغییر می دهد و می برد و می آورد، آسمان و خورشید به این بزرگی را در گردش آورده، مردم را روزی می دهد حیات می دهد، آسملان و زمین را نگاهداری می کند، و هکذا سایر امور که خداوند به قدرت کامله خود انجام می دهد، صحیح است بگوییم:

او حقیقةً موجود است و سایرین وجود ندارند و هیچند “کسراب بقیعةٍ یحسبه الظمآن ماءً” یا “کلّ شیء هالک الّا وجهه” این معنی تا اندازه ای بد نیست و صحیح است ولی مشبّه به هایی که ما ذکر کردیم تمام مجازی بودند، مثلاً “به فقط به اصفهان است” مبالغه است، و لیکن دربارۀ حق تعالی که موجود حقیقةً اوست و دیگران نیستند یکنوع حقیقت است؛ یعنی در نظر دقیق عرفانی و برهانی باریک که منوّر به نور بصیرت باشد حقیقةً غیر خدا در عالم هیچ نیست، اگر چه به نظر اهل ظاهر موجودات عدیده به نظر می آید و این سخن را مجاز می پندارند، و لیکن اهل معرفت هیچ چیز را نمی بینند جز خدا که “ما رمیت اذ رمیت و لکنّ الله رمی” و حضرت امیر(علیه السلام) می فرماید: “ما رأیت شیئا الا و رأیت الله قبله و بعده و معه”( یقین ندارم که کدام یک از سه لفظ را فرموده).

شعری از حکیم هیدجی

ای گویول گل سن بو یار بی وفادن ال گوتور

قوی سنی بو درد اولدورسون دوادن ال گوتور

یار و یولداشدان اومید اوز.قوم و قارداش ایسته مه

یوم گیلن بیگانه دن گوز.آشنادن ال گوتور

اوخشادین گول اوزلری اویدون بو قاره گوزلری

حاصلی نولدو؟(نه اولدو) هوس بسدیر.هوادن ال گوتور

فتنه دیر عشق مجازی.فتنه دن قورماق گرک

عشق نفسانی خطادیر بو خطادن ال گوتور

ای منی گوزدن سالان مهر و وفاسیز سئودیگیم

گر یوخون مهر و وفا باری جفادن ال گوتور

وعده وئرمیشدین نئجه اولدو؟ عهد قیلمیشدین هانی؟

کیم دئدی سن عهدیوی سیندیر وفادن ال گوتور؟

زاهد بیچاره بسدیر.بیر بئله قیلدین نماز

سبحه و سجاده نی یئق بو ریادن ال گوتور

بیر بئله ای خواجه یئقدین مال دونیا دویمادین؟

تا نه وقته حرص؟ بو فانی سرادن ال گوتور

تاجر بد نفس خوش ظاهر پیمبردن اوتان

بسدیر ای نامرد.تنزیل و ربادن ال گوتور

ای داداش گئچدی جوانلیق.موسم سور و سرور

یئق بساط عشرتی.سیر و صفادن ال گوتور

تا بیلیرسن.عقله قوللوق ائیله نفسین بورنون اوو

دوش پری لر آردینا دیو دغادن ال گوتور

اوز گماننده بودور:من عاقل و فرزانه یه م

لاف وورما هیدجی بو ادعادن ال گوتور

اصطلاحات عرفانی

ایه الحق  علامه ذوالفنون حسن زاده آملی  دررساله شریف "نور علی نور"در ذکر وذاکر ومذکور میفرماید:پیر مغان:امیرالمومنین علی علیه السلام  بزم:مجلس خاص اهل حق   تجلی نور:مکاشفه ای است که بر دل عارف سالک متجلی می شود   ترسا: مرد روحانی که از صفات ذمیمه نفس پاک شده .  خرابات: مقام فنا  خراباتی:اهل فنا را گویند   خال:کنایه ازوحدت ذات مطلقه   خط:عبارت ازظهورتعلق ارواح به اجسام است    خمار باده فروش :پیران کامل ومرشدان واصل را گویند   دیر مغان :کنایه از مجلس عرفاست   رند :اشاره به اولیا وعرفا ست   ساقی :کنایه از فیاض مطلق است ودر بعضی موارد از ان ساقی کوثراست    ساغر وصراحی:مراد دل عارف است   وان را خمخانه ،میخانه،میکده نیز گویند    شاهد:کنایه از معشوق     شراب :کنایه ازمحبت وجذبه حق است   عشق:کنایه از مقام ولایت مطلقه علویات عارفی است   غمزه وکنار وبوسه :کنایه از فیوضات وجذبات قلبی است    قلندر :کنایه از صاحب مقام اطلاق است    کلیسا وکنشت :کنایه ازعالم معنا وشهود است    مشاهده ومکاشفه :حضور قلب انسانیت   زلف:کنایه از مرتبه امکانیه از محسوسات ومعقولات

در ضمن بعضی از اعلام می فرمایند :مراد از پیر مغان امام حسین علیه السلام است  

اخلاص

مشروح درس اخلاق آیت الله قرهی دلیل اینکه خدای متعال، اخلاص را به بندگان خاصش هبه کرده است و مخلصین عالم به درجات عالی رسیدند -که از سر حضرت حق، یعنی اخلاص، بهره‌مند شدند- چیست؟ عرض کردیم حسب روایات، اخلاص سر خداست و ذوالجلال والاکرام این سر را به بندگان خودش، آن هم بندگان خاصش مرحمت می‌کند.

دلیل اصلی و عمده‌ای که اولیاء خدا بارها و بارها برای قرب حضرت حق هم این مطلب را تذکار دادند، این است که مخلَصین عالم، از گناه دورند! گناه عاملی است بر این که انسان به آن مقام الهی سر حضرت حق، نرسد.

لذا در باب این که چرا یک عده به این مقام می‌رسند، وجود مقدس مولی‌الموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علی‌بن ابی‌طالب(ع) می‌فرمایند: «تَمَامُ الْإِخْلَاصِ تَجَنبُ الْمَعَاصِی»(1) اگر کسی بخواهد به اخلاص کامل برسد، تنها راه، دوری کردن از گناهان است!

چه می‌شود مخلِصین عالم مخلَص می‌شوند؟ مولی‌الموالی(ع) می‌فرمایند: دلیل این است که گناه نمی‌کنند. وقتی جدی چشم، دست، زبان و یک‌یک اعضاء و جوارح گناه نکردند و بالجد از گناه دور شدند، آن موقع است که انسان لذت عبادت مخلصین را می‌چشد.

اصلاً کسی که می‌خواهد دیگری عملش را ببیند، به تعبیر آن مرد عظیم‌الشأن و الهی، سلطان‌العارفین، آیت‌الله العظمی سلطان‌آبادی غرق در گناه است؛ چون گناه یعنی آن چیزی که غیر از خدا باشد.

مولی‌الموالی(ع) می‌فرمایند: مخلصین عالم به این خاطر به مقام اخلاص رسیده‌اند که مراقبه کردند و اجتناب از گناه داشتند. دیدید پیش هر کدام از این بزرگان و اولیاء الهی که انسان می‌رود و می‌گوید: آقا چه کنم راه را سریع طی کنم؟ همه یک چیز می‌گویند و آن این که گناه نکنید. گاه انسان متعجب می‌شود، می‌گوید: بله، گناه نکنم، اما یک راه دیگری را به من نشان دهید! امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: راه دیگری ندارد، تنها راه همین است!

اگر می‌خواهی به اخلاص برسی، جزء مخلصین عالم شوی و برسی به آن مقامی که سر خداست - وقتی خدا سر قرار داده، معلوم است که به همه این مقام را نمی‌دهد. دیگر بالاتر از این نعمت که قلب کسی مرکز اخلاص شود، نعمتی نیست که خدا به بنده‌اش بدهد - راهش فقط و فقط دوری از گناه است «تَمَامُ الْإِخْلَاصِ تَجَنبُ الْمَعَاصِی».

اگر انسان قرب الی الله می‌خواهد، باید دوری از گناه داشته باشد. اگر اخلاص می‌خواهد، با دوری از گناه است؛ یعنی کلید واژه‌ همه مطالبی که می‌تواند انسان را به اوج برساند، همین است. لذا نباید از این مقوله به شوخی بگذریم.

محک اخلاص
خدا حاج اسماعیل آقای دولابی را رحمت کند. ایشان می‌فرمودند: اگر خواستید امتحان کنید چه کسانی به مقام اخلاص رسیدند؛ یعنی کارشان فقط و فقط برای خداست، ببینید چقدر نسبت به مراقبه‌ این که گناه نکنند، جدی هستند. هر چقدر آن‌ها نسبت به این مطالب جدی شدند، بدانید طبعاً نسبت به مقام اخلاص نزدیکترند. این حال مخلصین عالم است!

پس راه رسیدن به اخلاص، این سر الهی از دیدگاه مولی‌الموالی(ع) این است: گناه نکن، به اخلاص می‌رسی!

چه زمانی انسان به کمال اخلاص می‌رسد و مقام مخلَصین عالم را پیدا می کند؟ - إنشاءالله عرض می‌کنیم که اگر کسی به مقام اخلاص رسید، چه خصوصیاتی برای او به‌وجود می‌آید. یکی این است که روایات ما می‌فرمایند: آسمان‌ها بر او سجده می‌کنند «وَ السمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ بِیَدِ الْمُخْلِص» - در فرمایش دیگری، حبیب خدا، طبیب دل‌ها، محمد مصطفی(ص) می‌فرمایند: «تَمَامُ الْإِخْلَاصِ اِجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ» آن موقعی که از محارم الهی اجتناب کند!

یعنی مقام اخلاص به ذکر و دعا نیست. فقط به این است که انسان گناه نکند و دوری از محارم داشته باشد. در این صورت است که پروردگار عالم آن سر الهی خودش یعنی اخلاص را به او مرحمت می‌کند.

در جلسات قبل عرض کردیم که چرا پروردگار عالم، اخلاص را به عنوان سر گفته و چیز دیگری را به عنوان سر بیان نفرموده است. به آن مباحث مراجعه بفرمایید. مگر آن سر عظمای حضرت حق را - با آن تعابیر و مسائلی که اولیاء هم تمثیل‌هایی زدند و عرض کردیم - به هر کسی می‌دهند؟! اگر بنا بود سر را به همه بدهند که دیگر سر نمی‌شد. به چه کسی می‌دهند؟ به آن کسی که گناه نکند و از محارم دور باشد. آن‌وقت ببیند که چقدر ذوالجلال والاکرام درب‌ها را برای او باز می‌کند.

معنای اجتناب از گناه
آیت‌الله العظمی آسید ابوالحسن اصفهانی فرموده بودند: گاهی پروردگار عالم برای امتحان کردن بندگانش، ابواب گناه را هم به وسیله ابلیس ملعون، جلوی آنها قرار می‌دهد.

کنز خفی الهی، آیت‌الله مولوی قندهاری به نقل از آیت‌الله العظمی آسید ابوالحسن اصفهانی می‌فرمودند: اتفاقاً آن‌ها که می‌خواهند به سر عظمای خدا یعنی اخلاص برسند، بدانند که پروردگار عالم آن‌ها را به ابوابی مبتلا می‌کند که در آن ابواب، امکان ورود به گناه است و اگر اجتناب کردند به اخلاص می‌رسند.

جالب است که در هر دو روایت هم لفظ اجتناب است. مولی‌الموالی(ع) فرمودند: «تَمَامُ الْإِخْلَاصِ تَجَنبُ الْمَعَاصِی» پیامبر(ص) هم فرمودند: «تَمَامُ الْإِخْلَاصِ اجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ».

آیت‌الله العظمی آسید ابوالحسن اصفهانی فرموده بودند: میرزای شیرازی بزرگ از برادر عرفانی و عالی خود آیت‌الله سلطان‌آبادی بزرگ پرسیده بودند: نظر شما راجع به اجتناب چیست که هر‌گاه می‌خواهند بگویند از گناهان دور شوید، هم پروردگار عالم و هم در روایات، لفظ اجتناب را آورد‌ه‌اند؟

آیت‌الله العظمی سلطان‌آبادی بزرگ(2) تعبیر بسیار زیبا و نابی را بیان فرمودند، فرمودند: اجتناب این نیست که پروردگار عالم می‌خواهد بگوید: در مقابل گناه قرار نگیری! برعکس، یک‌دفعه می‌بینید یک معامله شیرین برایتان پیش می‌آید، هیچ کسی هم از آن معامله شیرین خبر ندارد و می‌توانید راحت هم در آن معامله لقماتی را به دست بیاورید که صورت ظاهرش هم قانونی و حلال است اما خودتان می‌دانید که این لقمه، لقمه حرام است.

اجتناب یعنی این که پروردگار عالم می‌آورد آن را درب خانه‌ات می‌گذارد، حالا شما باید بگویید: نه. اجتناب یعنی آن زمانی که شما تصمیم گرفتید دیگر گناه نکنید، برعکس می‌شود و وسایل گناه برای شما فراهم می‌شود.

بارها شده است که جوان‌های عزیز به ما بیان فرمودند: آن موقعی که دیگر تصمیم می‌گیریم چشممان را کنترل کنیم و دیگر گناه نکنیم، برعکس، یک کسی با عشوه و رفتار آن چنانی در مقابل ما قرار می‌گیرد. اجتناب یعنی آن لحظه که گناه برایتان فراهم شد، گناه نکنید. آیا اجتناب یعنی این که گناه را برای شما برمی‌دارند؟! خیر، برعکس، گناه در مقابل شما قرار می‌گیرد و شما نباید انجام دهید.

«تَجَنبُ الْمَعَاصِی» یعنی اگر خواستید در مقام مخلصین عالم قدم بگذارید و به سر عظمای حق پی ببرید، گناهان برای شما پشت سر هم یکی، دوتا، ده تا، صد تا، مدام می‌آیند و شما باید آن قدر قوی باشید که این گناهان را انجام ندهید و از آنها دور شوید. بهدست آوردن لقمه حرام در معاملههای مختلف، برای شما پیش می‌آید. پول‌های کلان جلوی پای شما قرار میگیرد. گاهی شاید تا آخر عمر هم هیچ احدی نفهمد. زمینه فراهم است، خودتان هستید و پروردگار عالم، این‌جاست که باید اجتناب کنید؛ یعنی گاهی معاصی را جایی قرار می‌دهد که هیچ کس از آن‌چه که بین شما و خدا می‌گذرد، خبردار نمیشود.

باز شدن ابواب گناه!
لذا کنز خفی الهی، آیت‌الله مولوی قندهاری تعبیر بسیار عالی را داشتند. ایشان می‌فرمودند: به نظر می‌رسد اتفاقاً گاهی برای انسانی که می‌خواهد به سمت پروردگار عالم برود و قرب الهی را بگیرد، ابواب ذنب، معاصی و محارم (حرام‌ها) بیشتر باز می‌شوند. این‌جاست که شما باید مراقبه و اجتناب کنید. اجتناب یعنی راه باز است، راحت هم می‌توانید گناه کنید.

آشیخ رجبعلی خیاط راحت می‌توانست گناه کند. منزل خالی بود، اما خودش می‌گوید: وقتی آن دختر به من اعلان کرد، وحشت کردم و از منزل فرار کردم.

ابن‌سیرین جوانی بود که خدا جمال زیبا به او داده بود، ولی مقاومت کرد. شاگرد بزاز بود. آن‌قدر شهوت بر آن زن غلبه کرده بود که هر روز می‌رفت، پارچه می‌خرید و هر بار شعله شهوت او زیادتر می‌شد. یک روز رفت، چند طاقه پارچه ‌خرید - شیطان هم حمایت و کمکش ‌کرد - گفت: من نمی‌توانم بیاورم، بده شاگردت بیاورد. خودش به منزل رفت تا خود را مهیا کند.

ابن‌سیرین آمد، درب را زد، زن ‌گفت: پارچه‌ها را داخل بیاور. همین که داخل آمد، زن درب را بست و خود را در مقابل ابن سیرین با بی‌حیایی برهنه کرد و اعلان کرد که اگر با من نباشی فریاد می‌زنم که این می‌خواست با من عمل منافی عفت انجام دهد.

ابن‌سیرین چه کند؟! گناه جلوی او ظاهر شده است. این‌جاست که «اجْتِنَابُ الْمَعَاصِی» معنا می‌دهد. او توکل به خدا کرد و از پروردگار عالم یاری ‌خواست و به ظاهر اعلان کرد که من میروم تا آماده شوم. به بیت‌الخلاء رفت، در آنجا از آن کثافات بر‌‌داشت – چون در قدیم چاهی نبود و آن‌ها را برای کود حیوانی بر می‌داشتند- و به سر و صورت و لباس خود مالید. وقتی بیرون ‌آمد، زن دید آن جمال زیبا به کثافات انسانی متعفن شده است، در را باز ‌کرد و گفت: برو گمشو بیرون!

ابن‌سیرین می‌توانست به دامن گناه برود و بگوید: خدا! من دیگر چارهای نداشتم، او می‌خواست داد بزند و بعد هم به ظاهر اظهار توبه کند، اما این کار را نکرد. اجتناب از معاصی یعنی این که جلوی او گناه آماده بود، اما او از آن دوری کرد.

آن مرد الهی و عظیم‌الشأن، آیت‌الله العظمی ادیب فرموده بودند: ایشان از گناه اجتناب کرد و رفت با یک درهم یا دیناری خود را شست و تمام شد، اما در مقابل، پروردگار عالم به او چه‌ها که نداد! طوری شد که ابن‌سیرین هر‌جا می‌رفت بدون این که عطر بزند، بدنش بوی عطر می‌داد. تعبیر خواب پیدا کرد، ریاضی‌دان شد. یک شاگرد بزاز از گناه اجتناب کرد، خدا مقامی به او مرحمت کرد که همان مقام مخلصین است.

لذا راه ورود به اخلاص، آن سر عظمای الهی، همین اجتناب از معاصی است؛ یعنی مهم این است که به گناه و حرام نه بگویی و محکم بایستی.

سرعت جوان در رسیدن به اخلاص
جالب این است که پیغمبر اکرم، حضرت محمد مصطفی(ص) برای مخلصین عالم چهار نشانه بیان میکنند و در نهایت هم می‌فرمایند: در جوانهاست که این نشانه‌ها سرعت می‌گیرد و سرعت آن هم زیاد است.

جوان‌های عزیز! فرزندان عزیزم! شما راحت‌تر می‌توانید، چون طبیعی است گناه سراغ شما بیشتر می‌آید. گرچه سراغ همه می‌آید، اما بیشتر سراغ جوان می‌آید. اگر جوان اراده قوی داشت و به گناه نه گفت، چنان پروردگار عالم او را بالا می‌برد که اصلاً نمی‌شود حساب کرد.

آیت‌الله العظمی ادیب که یکی دو تا جوان را انتخاب کرده بود تا آنها را تربیت کند، به آیت‌الله العظمی دزفولی فرموده بودند: من می‌خواهم این‌ها طوری شوند که منِ احمد در مقابل این‌ها شاگردی کنم. آیت‌الله دزفولی تعجب کرده بودند، فرموده بودند: چطور؟

فرموده بودند: چون جوان در رسیدن به این مطالب سرعت می‌گیرد اما همانطور که پیر در جسم پیر شده و نمی‌تواند خیلی حرکت کند، در آن حالت روحی هم دیگر نمی‌تواند آن سرعت را داشته باشد، مگر آن که کسی در جوانی یاد گرفته باشد، که چنین کسی در پیری هم این سرعت را دارد.

دیدید یک کسی در کبر سن هم هست، می‌گویند: در زمستان یخ‌ها را می‌شکند و در آب سرد می‌رود؛ چون از جوانی تمرین کرده بود، جسم عادت کرده است.

اگر انسان از جوانی اخلاص و دوری از گناه را تمرین کند، چه اوجی می‌گیرد! اگر راه اخلاص «اجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ» و «اجْتِنَابِ الْمَعَاصِی» است، راه دیگرش این است که پیامبر(ص) می‌فرمایند: جوان می‌تواند سرعت بگیرد.

برای همین آیت‌الله العظمی ادیب فرموده بودند: من می‌خواهم کاری کنم که این دو نفر خلص همه اولیاء الهی بشوند؛ چون جوان هستند.

پس گفتیم: اینطور نیست که گناهی نباشد، اتفاقاً گناهان جلوی پای انسان قرار میگیرند، اما اگر از همان اول کنترل کردی و اجتناب از معاصی داشتی و محکم جواب نه دادی، برنده می‌شوی و راه رسیدن به اخلاص همین‌ است.

نشانه های مخلص
پیغمبر اکرم، حضرت محمد مصطفی(ص) فرمودند:«اما عَلَامَةُ الْمُخْلِصِ فَأَرْبَعَةٌ»(3) مخلصین عالم چهار نشانه دارند.

1- دلسوزی برای بندگان
اولین نشانه این است: «یَسْلَمُ قَلْبُهُ». مهم همین قلب است. میفرمایند: «الْقَلْبُ حَرَمُ اللهِ»(4). انسان نباید کسی را در این حرم الهی قرار دهد. از نشانه‌های مخلصین این است که قلب سلیم دارند - اصلاً راجع به قلب سلیم یک بحثی داریم که به فضل الهی بعدها که به آن برسیم، بیان میکنیم که قلب سلیم یعنی چه؟

یکی از نشانه‌های قلب سلیم این است که برای بندگان خدا خیر می‌خواهد و هیچ‌گاه بد کسی را نمی‌خواهد؛ یعنی برای بندگان خدا دل می‌سوزاند.

شب ولادت حضرت ثامن‌الحجج(ع) روایتی را خواندیم که وقتی از حضرت راجع به «لَتُسْئَلُن یَوْمَئِذٍ عَنِ النعِیمِ‏» سؤال کردند و آن‌ها طور دیگری گفتند، آن امام رئوف با یک حالت عصبانی و با صدای بلند جواب دادند: خیر، این‌ها نیست(5).

ذیل این مطلب شیخ مفید نکته بسیار عالی و بکری را دارند، ایشان می‌فرمایند: دلیل این که گاهی معصومین(ع) مطلبی را بلند بیان می‌کردند و داد می‌زدند درحالی‌که مرکز رحمت و رأفت بودند، این است که دلشان می‌سوخت، آنها خوبی را برای مردم می‌خواستند. اگر آنها یک موقعهایی تشر می‌زدند، تشر آن‌ها همان انذار است، «مُبَشراً وَ نَذیراً»(6) که نکند بندگان خدا به گناه مبتلا شوند. چون آنها خیرخواه امت هستند.

مگر خود خدا به حبیبش نفرمود: «لَعَلكَ باخِعٌ نَفْسَكَ»(7) حبیب من! بس است دیگر، داری خودت را به هلاکت می‌اندازی «أَلا یَكُونُوا مُؤْمِنینَ» که چرا این‌ها ایمان نمی‌آورند.

پس یکی از خصایص قلب سلیم این است که دلش می‌سوزد. گاهی دیدید پدر و مادر از روی دل‌سوزی این حالت را دارند. مثل الآن که زمستان است، اگر بچه پای بخاری برود، می‌گویند: جیز است، اگر یک موقعی متوجه نشود، گاهی روی دستش هم می‌زنند. آیا زدن روی دست دشمنی است؟ خیر، او را دوست دارند، به او عشق می‌ورزند، نمی‌خواهند او بسوزد. او را می‌زنند که یادش باشد رفتن به سمت بخاری خطر است.

قلب سلیم این خصوصیت را دارد. برای دیگران بد نمی‌خواهد. نمی‌گوید: برو خودت را در آتش بینداز. دلش می‌سوزد، می‌گوید: حیف است. این‌ها به سمت گناه نروند.

پیغمبر(ص) و مولی‌الموالی(ع) دلشان برای من و تو سوخته است. این حالت آنها است. مخلصین عالم هم همین حال را دارند، قلبشان سلیم است.

به خدا قسم این‌قدر پیغمبر(ص) و مخلصین برای ما دل‌سوزی کردند که یک مواقعی آسید هاشم حداد می‌فرمودند: وقتی آیت‌الله قاضی میخواستند بفرمایند: «وَ أَشْهَدُ أَن مُحَمداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ»، گاه می‌دیدیم آقا به حالت ده دقیقه نمی‌توانستند ادامه دهند، دائم می‌گفتند: «وَ أَشْهَدُ أَن مُحَمد ...»، « وَ أَشْهَدُ أَن مُحَمد ...» ... و همین‌طور اشک اجازه نمی‌داد. یک مرتبه فرمودند: این دل‌سوزی نبی مکرم و قلب سلیم پیامبر(ص) جلوی چشمم می‌آید، کباب می‌شوم. این حبیب خداست. آنها این‌طور هستند.

چه کنیم مخلص شویم؟ «اجْتِنَابِ الْمَعَاصِی»، «اجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ». آن‌وقت چطور می‌شود که قلبمان سالم شود؟ معلوم است قلبی که در آن گناه و حرام نبود، به سمت قلب سلیم می‌رود، یعنی سالم میشود. اصلاً اسلام هم از سلم است، یعنی سالم است.

اگر گناه نکردی، سالم هستی. بعد ببین چه می‌شود! ملک مقرب چنان با اشتیاق میآید که عرض کردم آسید هاشم حداد - که خودشان هم همین‌طور بودند – فرمودند: آیت‌الله قاضی را میدیدیم گاه در نماز با دست اشاره می-کردند. میپرسیدیم: آقا چه هست؟ می‌فرمودند: ملائکه‌الله دور من هستند، رکوع می‌روم، به من رکوع می‌کنند. سجده می‌روم، به من سجده می‌کنند. قیام می‌کنم، رو به من قیام می‌کنند، نه رو به قبله. من برای این که حواسم پرت نشود، با اشاره دست میگویم بروید که حواسم به خدا باشد.

خدا علامه طهرانی را رحمت کند، ایشان نکته بسیار نابی را به نقل از آسید هاشم حداد میفرمودند. میفرمودند: یک موقعی آیت‌الله قاضی در اواخر عمر فرمودند: هرچه ما به این‌ ملائکه‌الله می‌گفتیم بروید، نمی‌رفتند، می‌گفتند: ما با اشتیاق کامل مِن ناحیه الله مأمور هستیم، به شما سجده کنیم. بنده خدا این است. خدا هم فرموده است: «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا»8- این‌ها اشتیاق داشتند.

2- تسلیم بودن اعضا و جوارح
وقتی بنده خدا از گناه دور شد، قلبش سلیم شد و پاکِ پاک شد، دیگر معلوم است اعضاء و جوارح او هم تسلیم خداست. دیگر تسلیم گناه نیست، تسلیم خداست. لذا حضرت می‌فرمایند: دومین خصوصیت مخلص این است: «وَ یَسْلَمُ جَوَارِحُهُ» اعضاء و جوارحش تسلیم خداست.

وقتی گناه نبود، معلوم است تسلیم نور است. وقتی ظلمات نبود، معلوم است این حرم (قلب)، حرم خدا می‌شود. حرم که حرم خدا شد؛ چون جایگاه امر به اعضاء و جوارح قلب است، اعضاء و جوارح هم الهی و تسلیم خدا میشوند، دیگر تسلیم شیطان نیستند، دیگر تسلیم گناه و حرام نیستند.

آن مرد الهی، آیت‌الله العظمی ادیب تعبیر بسیار عالی را داشتند، می‌فرمودند: این‌جاست که دیگر هر کسی خودش می‌تواند بفهمد که چقدر من به گناه علاقه یا تنفر دارم.

در آن مباحث گناه بیان کردم، بعضی از اولیاء نمی‌توانستند اسم گناه را به زبان بیاورند. مثلاً فقه تدریس می‌کردند اما اسم زنا را بیان نمیکردند، می‌گفتند: آن عمل شنیع! یک بار اسم آن را می‌آوردند، دیگر می‌گفتند: نمی‌توانم! آنها از اسم زنا فراری و متنفر هستند، چه برسد نعوذبالله نستجیربالله به فکر زنا. اسمش برای آنها زشت جلوه می‌کند.

در مثال مناقشه نیست، دیدید وقتی کسی در عشق‌های مجازی دنیا - که گاهی خیلی هم بدبخت می‌شوند - از کسی ضربه می‌خورد، می‌گوید: دیگر اسمش را هم نیاور. یا یک کسی به مواد مخدرگرفتار شده بوده، حالا رفته آن دوره‌ها را دیده جسمش پاک شده، می‌گوید: دیگر از اسمش بدم می‌آید و تنفر دارم؛ چون هرچه ضربه خورده، همسر و بچههایش را از دست داده، از این مواد لعنتی بوده، حالا می‌گوید: دیگر از اسمش هم متنفرم.

مخلصین عالم از اسم گناه هم بدشان می‌آید. لذا اعضاء و جوارح آنها تسلیم خدا می‌شوند. وقتی اعضا و جوارح دیگر دست شیطان نبود، معلوم است دست کیست؟ دست خدا است. بالعکس اگر دست خدا نبود، دست شیطان است.

معلوم است اگر دست خدا باشد، این ید، یدالله می‌شود. این عین، عین‌الله می‌شود و این لسان، لسان‌الله می‌شود. می‌دیدیم امثال آیت‌الله حق‌شناس یک روایتی را می‌خواندند، گاهی انسان این روایت را قبلاً خودش خوانده و به تعبیر طلبه‌ها منبرش هم رفته بوده اما وقتی ایشان می‌خواند، کأن تازه بود، چرا؟ چون وقتی از قلب تسلیم شده خدایی بیرون بیاید این زبان هم زبان خدا می‌شود، بر دل مینشیند. ولو به این که لحظاتی به دل قسی من بنشیند بعد بروم فراموش کنم، اما حداقل آن موقع چنان آرامش به انسان می‌دهد که احساس می‌کند برای اولین بار است که این مطلب را می‌شنود؛ چون از لسان‌الله بیرون آمده. لسانی که گناه نکند، لسان خدا می‌شود.

بلوتوث روشن!
این که امام فرمودند: من از چهره آیت‌الله شاه‌آبادی بیشتر علم گرفتم، برای این است که وقتی وجه الله بشوی، همین‌طور می‌شود. آن‌وقت است که «النظَرُ إِلَى وَجْهِ الْعَالِمِ عِبَادَةٌ»(9) نظر به چهره عالم عبادت می‌شود، چرا؟ چون این وجه عالم الهی و ربانی، وجه خداست. این صورت دیگر صورت آشیخ محمدعلی شاه‌آبادی نیست، این وجه خدا است که نگاه به او علم می‌دهد.

البته آن طرف هم زمینه‌اش را باید داشته باشد، مثل بلوتوث. برای بلوتوث کردن باید بلوتوث طرف مقابل هم روشن باشد و گیرایی داشته باشد. با این موبایل‌هایی که اصلاً بلوتوث ندارند، نمی‌شود. اگر وجود انسان هم گیرایی نداشته باشد که نمی‌شود. امام آن گیرایی را داشت، آیت‌الله العظمی شاه‌آبادی هم علم را میداد. خیلی‌ها پیش آیت‌الله العظمی شاه‌آبادی بودند، چرا نگرفتند؟!

این که وجه عالم مرکز عبادت می‌شود، همین است؛ چون صورت خدایی شده، زبان خدایی شده، چشم خدایی شده. عرض کردیم یک نگاه نافذ حاج میرزا علی‌اصغر هرندی آن شخص را که خودش قمار‌باز قهار، تلکه‌بگیر و به تعبیری رئیس قمار‌بازها بود، نجات داد. خودش می‌گوید چنان نگاه نافذ این مرد الهی روی قلبم اثر گذاشت که همین که داشت به سمتم می‌آمد، فهمیدم می‌خواهد یک خبرهایی شود.

البته خود ایشان هم ارادت به علما داشت. خودش می‌گفت: من هرجا عالم می‌دیدم، سریع تعظیم میکردم و میگفتم: سلام علیکم آقاجان! لذا یک نگاه نافذ این مرد الهی، او را دیگر از گناه بیرون آورد و تغییر داد. اینجاست که عین، عین الله النافذه می‌شود؛ چون اعضا و جوارح تسلیم خدا شده و این دومین خصوصیت مخلصین است.

3- خیرخواه بندگان
نشانه سومی که دارند، این است: «وَ بَذَلَ خَیْرَهُ» خیرخواه مردم هستند و بذل می‌کنند.
عرض کردم آیت‌الله دزفولی از جمهوری الآن (شاه‌آباد سابق) رد می‌شدند. وقتی وضعیت آن خانمی را که به خاطر آن حالت مستی برهنه‌اش کرده بودند و خودکشی کرده بود و آن‌طور افتاده بود، دیدند، عبای خودشان را بر روی او انداختند و به او خیر رساندند، نگذاشتند حیثیت و آبروی او برود.

مرحوم سراج در مورد ایشان می‌فرمودند: گاه مخصوصاً آیت‌الله دزفولی می‌رفتند ببینند اگر کسی یکخورده از این وضع بدمستی که خودش در آن‌جا پیدا کرده، حالت پشیمانی دارد و وضعش بد است - دعای مادری، کسی پشت سر اوست - سریع او را ببرند و روی او کار کنند. خیرشان می‌رسید. یکی هم این که انسان خیر مادیاش برسد، کمک کند و دست دیگران را بگیرد. مخلصین عالم خیرشان به دیگران می‌رسد.

«وَ كَف شَرهُ» و شرش به هیچ عنوان به کسی نمی‌رسد و از بدی کردن خودداری می‌کند. مخلصین عالم اینگونه هستند. اصلاً از بدی بدشان می‌آید، آنوقت چطور می‌توانند بدی کنند؟!

آیت‌الله العظمی آسید احمد آقای خوانساری - که امام فرمودند: ایشان اتقی‌الاتقیاء هستند - همسری داشتند که خیلی آقا را اذیت می‌کرد. حتی اگر در خانه آقا می‌آمدند، می‌گفتند: با آیت‌الله العظمی خوانساری کار داریم. می‌گفت: کدام آیت‌الله؟ بروید و به آقا فحاشی می‌کرد! گاهی آقا را با خاک‌انداز می‌زد. یک مرتبه دیدند سر آقا شکسته، به خصیصینشان گفته بودند: این مرحمتی خانم است!

مرحوم فلسفی تعریف می‌کردند: یکی از آقایان (ظاهراً آیت‌الله خنده‌آبادی) به ایشان گفته بود: آقا! شما چرا این‌طور صبوری می‌کنید؟ طلاقش بدهید برود. گفته بودند: کجا رهایش کنم، بیچاره جایی را ندارد برود، من صبر می‌کنم! احساس می‌کردند اگر او را رها کنند، برایش شر می‌شود.

مخلصین عالم اینگونه هستند. البته این امتحان‌ها را خدا برای هیچ کسی نیاورد. یک موقع خانمی یک چیزی می‌گوید، آقا سریع موضع‌گیری می‌کند و نعوذ بالله ... بشکند دست مردی که روی زنش بلند شود، او مرد نیست، نامرد است.

مخلصین عالم شرشان به هیچ کس نمی‌رسد، مواظب هستند. این را پیامبر دارند میفرمایند. این فرمایش حبیب خدا، خاتم انبیاء، محمد مصطفی(صلی الله علیه و آله و سلم) است. این حال مخلصین عالم است. اگر بخواهیم این حال را پیدا کنیم، باید از گناه و همه بدی‌ها دور بشویم. اگر خواستیم به خدا نزدیک شویم راهش فقط اخلاص است.

توسل شبانه
یک نکته هم به ما که ضعیفیم گفتند و آن این که توسل داشته باشیم. از وجود مقدس آقاجانمان امام زمان(‌صلوات الله علیه و عجل الله تعالی فرجه الشریف) بخواهیم. بگوییم: آقاجان، امام زمان! ما بلد نیستیم، ما جاهلیم، ما نمی‌دانیم چه کنیم.

بارها عرض کردم، شب‌ها موقعی که داری می‌خوابی، از بستر جدا شو، یک چند دقیقه‌ای را با آقا جانت، امام زمان(‌صلوات الله علیه و عجل الله تعالی فرجه الشریف)‌ خلوت کن. حرف بزن. این‌قدر آقاجان دوست دارد انسان با او حرف بزند.

بگوییم: آقا جان! ما نمی‌فهمیم، ما جاهلیم. آقاجان! تو دست ما را بگیر. ما را به سمت اخلاص ببر. ما را به سمت بندگی خدا ببر. آن‌وقت چه مزهای دارد، چه شیرینی دارد، چه لذتی دارد که آقا دست ما را بگیرد و به این صراط مستقیم ببرد.

یابن‌الحسن! آقاجان! به فدایت شوم، اگر یک آن، عنایتت از ما برداشته شود، بدبختیم. اما تو به ملائکه‌الله دستور بده – که همه چیز در سیطره خلیفه خداست – و بگو: این را کنترل کنید، تا به سمت گناه رفت، تنفر از گناه در دلش بیاورید تا اجتناب کند. آقا جان! ما را رها نکن. ما گدایان کوی توییم یابن‌الحسن!

پی نوشت:
1- بحارالأنوار، ج: 74، ص: 215، باب: 8
2- فضایل آیت‌الله العظمی سلطان‌آبادی را در مباحث قبل عرض کردیم. شمه‌ای از آنها این بود که این مرد الهی غیب‌گو و آینده‌نگر بودند. به شیخ شهید، شیخ فضل‌الله نوری، در‌حالی‌که جوان بود، فرمودند: تو همان شیخی هستی که در تهران به دارت می‌زنند! به آیت‌الله العظمی حائری یزدی هم در جوانی بیان فرمودند: تو مؤسس حوزه علمیه قم هستی!
3- بحارالأنوار، ج: 1، ص: 121، باب: 4
4- بحارالأنوار، ج: 67، ص: 25، باب: 43
5- عیون اخبار الرضا، ج:2، ص: 129
6- اسراء/ 105
7- شعراء/ 3
8- یقره/ 34
9- بحارالأنوار، ج: 1، ص: 195

ملاقات شیخ محمد کوفی


شیخ محمد کوفی شوشتری فرمود:
« حدود سال 1335، در شب هجدهم ماه مبارک رمضان قصد کردم به مسجد کوفه مشرف شوم و شب نوزدهم؛ یعنی شب ضربت خوردن حضرت امیرالمؤمنین
(علیه السلام)، و شب بیست و یکم که شهادت ایشان است، را در آن جا بیتوته کنم و در این مسأله و حادثه بزرگ تفکر نمایم و عزادرای کنم.

نماز مغرب و عشاء را در مقام مشهور به مقام امیرالمؤمنین علیه السلام، به جا آوردم و برخاستم تا به گوشه ای از اطراف مسجد رفته و افطار کنم. افطارم در آن شب نان و خیار بود.

به طرف شرق مسجد به راه افتادم وقتی از طاق اول گذشتم و به طاق دوم رسیدم، دیدم بساطی فرش شده و شخصی عبا به خود پیچیده، بر آن فرش خوابیده است و شخص معمّمی در لباس اهل علم نزد او نشسته است. به او سلام کردم. جواب سلامم را داد و گفت:
بنشین
نشستم، سپس از حال تک تک علماء و فضلا سؤال نمود و من در جواب می گفتم: به خیر و عافیت است. شخصی که خوابیده بود کلمه ای به او گفت که من نفهمیدم و او هم دیگر سؤالی نکرد.
پرسیدم: این شخص کیست که خوابیده است؟
گفت: ایشان سید عالم است. ( سرور تمام مخلوقات است )
جمله او را سنگین دانستم و گمان کردم که می خواهد این شخص را بدون جهت بزرگ شمارد. با خود گفتم سید عالم، آن حجت منتظر علیه السلام است؛ لذا گفتم:
این سید، عالم است. ( این آقا شخص دانشمندی است )

گفت: نه، ایشان سید عالم است.
ساکت شدم و از کلام او متحیر گشتم و از این که می دیدم در آن شب تاریک، نور بر دیوارها ساطع است، مثل این که چراغهایی روشن باشد، با این که اول شب بود، در حیرت بودم ولی با وجود این موضوع و همچنین با وجود کلام آن شخص که می گوید ایشان سید عالم است، باز ملتفت نشدم.

در این هنگام شخصی که خوابیده بود، آب خواست؛ دیدم مردی در حالی که در دستش کاسه آبی بود، ظاهر شد و به طرف ما آمد ظرف آب را به او داد و ایشان آشامید و بقیه اش را به من داد گفتم: تشنه نیستم. آن شخص کاسه را گرفت و همین که چند قدمی رفت، غایب شد.
من هم برای نماز خواندن در مقام، و تفکر در مصیبت عظمای امیرالمؤمنین علیه السلام برخاستم که بروم آن شخص از قصد من سؤال کرد من هم جوابش را دادم. او مرا تشویق و اکرام نمود و برایم دعا کرد.
به مقام آمدم و چند رکعت نماز خواندم؛ اما کسالت و خواب بر من غالب شد؛ لذا خوابیدم و وقتی بیدار شدم که دیدم هوا روشن است. خود را به خاطر فوت شدن عبادت و کسالتم سرزنش نمودم و می گفتم امشب که باید در مصیبت امیرالمؤمنین علیه السلام محزون باشم، چرا خوابیدم آن هم در چنین جایی و در حالی که تمام بهره من، در بیداری و در این مقام بود.
ولی در آن جا دیدم جمعی دو صف ترتیب داده و نماز می خواندند و یک نفر هم امام جماعت ایشان بود.
یکی از آن جمع گفت: این جوان را با خود ببرید.
امام جماعت فرمود: او دو امتحان در پیش دارد: یکی در سال چهل و دیگری در سال هفتاد.
در این جا من برای گرفتن وضو به خارج مسجد رفتم و وقتی برگشتم، دیدم هوا تاریک است و اثری از آن جماعت نیست.
تازه متوجه شدم که آن سیدی که خوابیده بود، همان حجت منتظر، امام عصر روحی فداه بوده است و نوری که بر دیوارها ساطع می شد، نور امامت بود و حضرت، امام جماعت آن عده بوده اند و هوا هم به خاطر آن نور، روشن شده بود. و باز معلوم شد که آن جمعیت، خواص حضرت بوده اند و آب آوردن و برگشتن آن شخص، از معجزات حضرت بقیة الله ارواحنا فداه بوده است. »

حسن ظن به خدا


پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:
آخرین کسی را که دستور داده می شود به سوی دوزخ ببرند، ناگهان به اطراف خود نگاه می کند.
خداوند دستور می دهد او را برگردانند، پس او را بر میگردانند.
خطاب می رسد: چرا به اطراف خود نگاه کردی و در انتظار چه هستی؟
عرض می کند: پروردگارا! من در باره تو این چنین گمان نمی کردم.
می فرماید: چه گمان می کردی؟
عرض می کند: گمانم این بود که گناهان مرا می بخشی و مرا در بهشت خود جای می دهی!
خداوند می فرماید: ای فرشتگان من! به عزت و جلال و نعمت ها و مقام والایم سوگند، بنده ام هرگز گمان خیر درباره من نبرده است، اگر ساعتی گمان خیر برده بود، او را به جهنم نمی فرستادم، ولی با این حال اظهار حسن ظن او را بپذیرید و او را به بهشت ببرید.

سپس پیامیر صل الله علیه و آله فرمودند: هیچ بنده ای نیست که نسبت به خداوند متعال گمان خیر ببرد، مگر این که خدا نزد گمان وی خواهد بود.


میرزا اسماعیل د ولابی

 چهل سال در طلب امام زمان صلوات الله علیه

شخصی را سراغ دارم که بیش از چهل سال در طلب امام زمان صلوات الله علیه بود. بعد از چهل سال ریاضت و عبادت به محضر منور حضرت مهدی صلوات الله علیه مشرف شد.
وقتی خدمت آقا رسید از حضرت گلایه عاشقانه کرد: « شما که سرانجام مرا به محضر پذیرفتید، ای کاش یک مقدار زودتر مرا می پذیرفتید و من این همه غصه نمی خوردم و عذاب نمی گشیدم؟»
حضرت فرمودند:
اگر زودتر ما را می دیدید از ما نان و سبزی می خواستی! حالا که چهل سال زحمت کشیده ای می فهمی که چه بخواهی.

علامه سید عباس کاشانی


نماز توسل به حضرت زهرا برای حل مشکلات

این نماز برای فریاد خواهی از بتول عذرا ،حضرت فاطمه زهرا (س) خوانده میشود . در مکارم الاخلاق : دو رکعت نماز به جای آور ، سپس سجده کن و صدبار بگو : یا فاطمه . پس گونه ی راستت را بر زمین بگذار و مانند آن را بگو ، و گونه ی چپت را بر زمین گذار و مانند آن را بگو ، و آنگاه سجده کن و صد و ده بار مانند آن را بگو ، و بخوان :

یا آمناً من کلّ شیءٍ و کلّ شیءٍ منک خائفٌ حذرٌ أسألک بأمنک من کلّ شیءٍ و خوف کلّ شیءٍ منک أن تصلّی علی محمّد و آل محمّد و أن تعطینی أماناً لنفسی و أهلی ومالی و ولدی حتّی لا أخاف أحداً و لا أحذر من شیءٍ أبداً إنّک علی کلّ شیءٍ قدیرٌ

مصابیح الجنان – علامه سید عباس کاشانی – صفحه های 968 و 969



از امام صادق علیه السلام نقل است که فرمودند: هر کس بربستر خود فرود آید و یازده بار سوره توحید را بخواند، در خانه اش و پیرامون آن محفوظ می ماند.

مصابیح الجنان-علامه آیت الله العظمی سید عباس کاشانی(ره)- ص79





علامه کاشانی نقل می کردند:زمانی که عده ای از ایران خدمت آیت الله قاضی(ره) می رسیدند و می گفتند که ما از شما مطالبی شنیدیم و تقلید می کنیم، گریه می کنند، دستشان را بالا می برند و می فرمایند: « خدایا تو می دانی که من آن نیستم که این ها می گویند و بعد می فرمایند که شما بروید از آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی تقلید کنید. »
و این همان اوصافی است که امیرالمؤمنین علیه السلام در وصف عارفان مکتبش می فرماید: لا یرضون من اعمالهم القلیل و لا یستکثرون الکثیر فهم لا نفسهم متهمون و من أعمالهم مشفقون إذا زکی احدهم خاف مما یقال له فیقول: أنا أعلم بنفسی من غیری، و ربی اعلم بی من نفسی، اللهم لا تؤاخذنی بما یقولون، واجعلنی أفضل مما یظنون، واغفرلی مما لا یعلمون.
از کردار اندک خود خرسندی ندارند، و طاعت های فراوان را بسیار نشمارند، پس آنان خود را متهم شمارند و از کرده های خویش بیم دارند. و اگر یکی از ایشان را بستایید، از آن چه ـ درباره او ـ گویند بترسد، و گوید: من خود را بهتر از دیگران می شناسم و خدای من مرا از خودم بهتر می شناسد، بار خدایا! مرا مگیر بدان چه بر زبان می آورند، و بهتر از آنم کن که می پندارند و بر من ببخشای آن را که نمی دانند. »


هدیه حاج شيخ حسنعلی نخودکی به امام خمینی

ازحضرت آیت‌الله آقا موسی شبیری زنجانی نقل شده است که: در سفری که امام خمینی(ره) و پدرم برای زیارت به مشهد مقدس رفته بودند امام درصحن حرم امام رضا (ع) با سالک الی الله حاج حسنعلی نخودکی مواجه می شوند. امام امت (ره) که در آن زمان شاید درحدود سی الی چهل سال بیشتر نداشت وقت را غنیمت می شمارد و به ایشان می گوید با شما سخنی دارم.حاج حسنعلی نخودکی می گوید: من درحال انجام اعمال هستم، شما در بقعه حر عاملی (ره) بمانید من خودم پیش شما می آیم. بعد از مدتی حاج حسنعلی می آید و می گوید چه کار دارید؟

امام (ره) خطاب به ایشان رو به گنبد و بارگاه امام رضا (ع) کرد و گفت: تو را به این امام رضا، اگر (علم) کیمیاداری به ما هم بده؟


حاج حسنعلی نخودکی انکار به داشتن علم (کیمیا) نکرد بلکه به امام (ره) فرمودند:اگر ما «کیمیا» به شما بدهیم و شما تمام کوه و در و دشت را طلا کردید آیا قول می دهید که به جا استفاده کنید و آن را حفظ کنید و درهر جائی به کار نبرید؟

امام خمینی (ره) که از همان ایام جوانی صداقت از وجودشان می بارید، سر به زیر انداختند و با تفکری به ایشان گفتند: نه نمی توانم چنین قولی به شما بدهم.

حاج حسنعلی نخودکی که این را از امام (ره) شنید روبه ایشان کرد وفرمود: حالا که نمی توانید «کیمیا» را حفظ کنید من بهتر از کیمیا را به شما یاد می دهم و آن این که:

بعد از نمازهای واجب یک بار آیه الکرسی را تا «هوالعلی العظیم» می خوانی.

و بعد تسبیحات فاطمه زهرا(س) را می گویی.

وبعد سه بار سوره توحید «قل هوالله احد» را می خوانی.

و بعد سه بار صلوات می گویی:اللهم صل علی محمد و آل محمد

و بعد سه بار آیه مبارکه: و من یتق الله یجعل له مخرجا. و یرزقه من حیث لایحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه ان الله، بالغ امره قد جعل الله لکل شیء قدراً؛ (طلاق/2 و 3)

(هرکس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می کند و او را از جائی که گمان ندارد روزی می دهد، و هرکس برخداوند توکل کند کفایت امرش را می کند، خداوند فرمان خود را به انجام می رساند، و خدا برای هرچیزی اندازه ای قرار داده است.)

را می خوانی که این از کیمیا برایت بهتر است.

عاشورا در کربلا (علامه طبا  طبایی)

 

مرحوم علاّمه طباطبایی درباره همسر خود چنین می گوید: عیال ما زن بسیار مؤمن و بزرگواری بود؛ ما در معیّت ایشان برای تحصیل به نجف مشرف شدیم، هر سال ایّام عاشورا برای زیارت به کربلا می رفتیم و بعد از مدتی به تبریز برگشتیم.


سالی همسرم در روز عاشورا در منزل مشغول خواندن زیارت عاشورا بوده و می گوید: در همان حال ناگهان دلم شکست و با خود گفتم: ده سال را روزهای عاشورا کنار مرقد اباعبداللّه بودیم و امروز از این فیض محروم شده ایم. یکمرتبه دیدم که در حرم مطهّر، در زاویه حرم، بین بالاسر و روبرو ایستاده ام و مشغول خواندن زیارت می باشم.

مردم را دیدم که برای تماشای سینه زنان می آیند و عده ای نیز در پایین پای مبارک، مشغول خواندن زیارت نامه بودند؛ چون به خودم آمدم، دیدم در خانه خود، مشغول خواندن زیارت عاشورا هستم.


گریه های مکرر(میرز ا جواد اقا ملکی تبریزی)

گریه های مکرر

حاج میرزا جواد ملکی تبریزی واقعا اهل تهجّد بود. در حالات او نوشته اند: هنگامی که برای تهجد برمی خاست، در بسترش صدا به گریه بلند می کرد و آیات «اِنّ فی خَلْقِ السَّمواتِ وَالارض...»را می خواند و سر به دیوار می گذاشت و مدّتی گریه می کرد،


سپس به تطهیر رفته و بازمی گشت و پیش از وضو گرفتن، گریه می کرد،و خلاصه از هنگام بیدار شدن تا آمدن به محل نماز و خواندن نماز شب، چند جا می نشست و برمی خاست و می گریست و چون به محل نماز می رسید، دیگر حالش قابل وصف نبود.

عوالم

عوالم بین انسان وخدا که باید سالک عبور کند به ۴عالم تعبیر کرده اند :۱:علم طبع :انرا عالم نفس وحس وشهادت وماده  وعالم ملک وعلم ناسوت نیز گویند     ۲:عالم مثال:انراعالم برزخ وخیال وقلب وملکوت گویند ودر فارسی به عالم دل تعبیر میکنند     ۳:عالم عقل :انرا عالم روح وتجرد ازماده وصورت عالم جبروت گویند ودر فارسی عالم جان گویند     ۴:عالم ربوبی:عالم لاهوت نیز گویند ودر فارسی ازان به جان جان یا عالم جانان تعبیر کنند ......